۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

نامهء محمد تقى شهرام از زندان به یک رفیق


نامهء محمد تقى شهرام از زندان به یک رفیق

رفیق عزیزم از ابراز لطف و محبت گرمت در این زمستان سرد و در این سلول سردتر، روحم گرمتر و قلبم امیدوارتر شد. همان طور که مى دانى نیمه شب ۱۰ بهمن [۱۳۵۸] بعد از پایان هفت ماه اسارت در زندان هاى خصوصى خانه هاى مخفى به سیاهچال هاى اوین منتقلم کردند و الان نیز مى بینى که در انفرادى هاى قدیم هستم، انفرادى هائى که یاد روزهاى سیاه شهریور ۵۰ را برایم زنده مى کند. در آن روزها من در سلول ۷ که همین ۱۴ کنونى باشد زندانى بودم. رضا رضائى در سلول ۸ که فعلاً ۱۵ نام دارد و جایگاه جدید من شده است زندانى بود. این سلول به دلیل خصوصیت ویژه اش که نزدیک توالت است مرکز مخابرات بچه ها بود. کاظم شفیعیها در سلول ۹ (۱۳ جدید) و سعید محسن در سلول ۱۰ (۱۱ جدید) بود

.

بارى، از گذشته ها بگذریم در این مدت باز هم همان طور که مى دانى انواع فشارهاى روانى، تهدید به مرگ و تشکیل مراسم اعدام و … را علاوه بر بدترین شرایط زیستى در سلول هاى انفرادى (همان طور که شاهد هستى الان هشتمین ماه است که در یک چنین شرایطى بسر مى برم) بدون هیچ گونه ملاقات یا ارتباط با خارج و یا حتى یک ساعت هواخورى درسلول هائى که تشخیص روز از شب در آن ممکن نبوده است گذرانده ام. با این وصف با آنکه وضع بدنیم از نظر بیمارى هاى مختلفى که بدان مبتلا شده ام – از درد شدید معده و پا درد و خونریزى لثه گرفته تا ریزش مو و ناراحتى پوستى و درد کلیه ها – اما از نظرروحى همچنان قوى و مطمئن به خود هستم. زیرا فکر مى کنم کسى که در تمام طول ۱۳ سال زندگى پر مخاطره و مملو از رنج و شکنجه و خون حتى کوچکترین لکه سیاه سازش و تسلیم با دشمن نداشته و از تمام کوران هاى حاد زندان و شکنجه و دوران مخفى بودن سر بلند و با افتخار بیرون آمده و کسى که لحظه اى از بهترین ایام زندگیش را جز در راه مبارزه بخاطر سرنگونى رژیم شاه و کسب آزادى و استقلال وطن و رهائى زحمتکشان و طبقهء کارگر از قید سلطه سرمایه دارى صرف نکرده است چگونه مى تواند امروز از اعتماد به نفس و روحیه اى قوى، علیرغم همهء فشارها ، برخوردار نباشد؟ مسلماً مبارزه ملت ما براى آزادى و استقلال و مبارزه طبقه کارگر براى رهائى خود از قید سلطه سرمایه دارى با سرنگونى رژیم شاه پایان نیافته و وارد دور جدید ترى به مراتب پیچیده تر شده است، دوره اى که آگاهى طبقاتى توده هاى زحمتکش و در راُس آنها طبقه کارگر و تشکل آنها در سازمان هاى صنفى و سیاسى انقلابى مخصوص به خود هدف عمده هر مبارز راستین راه آزادى واقعى و دمکراسى توده اى و سوسیالیسم را تشکیل خواهد داد. این هدف، یعنى آگاهى طبقاتى کارگران و تشکل آنها توسط یک حزب انقلابى که حقیقتاً به ایدئولوژى مارکسیسم لنینیسم مسلح بوده و از هرگونه شائبه رویزیونیستى سازشکارانه و متقابلاً هرگونه گرایش خرده بورژوائى منزه باشد همان سلاح واقعى و وسیله اصلى و هدف مشخص مرحله کنونى مبارزه را براى زحمتکشان و روشنفکران انقلابى تشکیل مى دهد

.

در مقابل یک چنین کوشش تاریخ ساز و براستى دگرگون کننده است که مسلماٌ بورژوازى، خرده بورژوازى و ارتجاع و نمایندگان و ایادى آنها در قدرت حاکم ساکت ننشسته و به انواع بهانه ها و وسائل به مهار انقلاب و سرکوب مبارزین راستین راه رهائى زحمتکشان مى پردازند. زندان ها و ابزار و وسائل اختناق، سرکوب و … را دوباره براى انقلابیون برپا مى سازند که ارتش، و دوائر امنیتى را با همین هدف حفظ کرده و بدین ترتیب بار دیگر در تاریخ ثابت مى کنند که زحمتکشان و کارگران و روشنفکران انقلابى وابسته به آنها در یک رژیم بورژوازى هرچند که به آزادیخواهى تظاهر بکنند، هیچگونه آزادى واقعى ندارند

.

موضوع دستگیرى و شکنجه روانى و آزار جسمانى طویل المدتى که در طى ۸ ماه اسارت در سلول هاى انفرادى با آن شرایط غیر انسانى و … بر من اعمال شده است، از این کشاکش و از این مبارزه مجزا نیست. آنها یک موضوع درون تشکیلاتى مربوط به تغییر و تحولات ایدئولوژیک سازمان مجاهدین در سالهاى ۵۴ – ۵۳ را بهانه کرده و مى خواهند ضمن سرکوب عناصر انقلابى و مخالف خود در جناح چپ و دستگیرى و حتى شاید اعدام و نابودى آنها (البته با این فکر کودکانه که بدین ترتیب سازمانها و گروه هاى انقلابى چپ واقع در خط ۳ را از این طریق متلاشى نموده و یا ضربه کارى بر آنها وارد مى سازند، همان طور که در سخنرانى هائى که براى برخى اعضاى سپاه شده مشخصآً عنوان شده است که علاوه بر فلانى – یعنى من – چند نفر دیگر هستند که اگر آنها را دستگیر کنیم گروههاى خط ۳ مثل پیکار و … از هم مى پاشند!) به وسیله تبلیغات زهرآگین و دروغ و سیل تهمت ها و شایعات مسخره و بى اساس و تشکیل و سرهم بندى کردن یک دادگاه دربسته ى نیمه در بسته به حیثیت مخالفین خودشان در جناح اپوزسیون اعم از مجاهدین خلق یا نیروهاى کمونیست لطمه بزنند. واضح است که خواست هاى آنان تاکنون با سد مقاومت من روبرو شده است. حتى در آخرین روزهائى که در زندان مخفى قبل از آمدن به اوین بودم (فکر مى کنم این زندان در یکى از پادگان هاى لویزان بود) براى چندمین بار و این بار یک عده خبرنگار و فیلم بردار و … آوردند براى مصاحبه و البته آنها خودشان مدعى بودند که بیست روز است دارند دوندگى مى کنند و ۵۰ تا مقام را دیده اند و کلى حرف شنیده اند تا بالاخره اجازه ملاقات گرفته اند و اینکه مثلاً قصد دارند به نوعى فشارهاى وارد بر من را در سطح جامعه منعکس کنند و … که البته من به هیچ وجه زیر بار نرفتم و گفتم من در حالى که تحت فشار هستم، دستم از همه جا کوتاه است به هیچ وجه تن به مصاحبه نمى دهم هرچند که شما بنا بقول خودتان تمام اعتراضات من را درج کنید. من عدم اعتماد کامل خودم را به آنها ابراز کردم و خلاصه بعد از ۲ ساعت چانه زدن و التماس و قسم و آیه خوردن که مربوط به دستگاه نیستیم آنها را دست خالى روانه کردم و البته این برایم تقریباً مسلم است که علیرغم اینکه آنها خودشان را خبرنگار روزنامه هاى بامداد و صبح آزادگان و … معرفى مى کردند ولى به هر حال این چیزى جز یک توطئه ارتجاع نبود که به مجرد اینکه من شروع به صحبت مى کردم و مصاحبه را قبول مى کردم هرچند که تماماً آنچه را که خودم میخواستم عنوان مى کردم و از این جهت هیچ گونه اجبارى در کار نبود و جرئت اینکه کلمه اى را هم دیکته بکنند نداشتند ولى مسلم مى دانستم که بالاخره با تحریف و مجزا نمودن و تغییر سؤالات و مونتاژ مطلب، آنها استفاده خودشان را مى بردند. بهر حال به آنها گفتم که من به هیچ وجه به شما نمى توانم اعتماد بکنم، چه اگر شما سخنان مرا تحریف کردید از کجا و چگونه بتوانم این موضوع را اعلام کنم

.

در اینجا در طى مدت ۸ ماه حتى یک بار اجازه نداده اند مادرم مرا ببیند آنگاه چگونه اجازه داده اند که در این زندان مخفى در یک پادگان نظامى محصور بین چند پادگان دیگر به ملاقات من بیائید و خلاصه حرفهاى دیگر…

.

بارى در این مدت فشارها و حتى تهدیدات آشکار و ناجوانمردانه بسیارى را شاهد بوده ام که از شرح آنها مى گذرم، فقط قابل ذکر است که بازجوى اصلى و اولى من ص- الف [اصغر صباغیان] یعنى همان کسى بود که در واقعه دستگیرى پسر آقاى طالقانى دست داشت و البته غ– م [ محمد غرضى] نیز در پشت سر پرونده بود (باز هم مانند همان قضیه پسر آقاى طالقانى) که اسم هر دو این ها را در آنموقع روزنامه ها اعلام کردند. در این مدت دوبار با آقاى هادوى و یک بار با آقاى قدوسى ملاقات کردم، البته از زمان آمدن آقاى قدوسى، ص-الف که نقش مهمى در فشار هاى وارد من داشت، کنار رفت

.

به هرحال هدف آن دسته از نیروهائى که در پشت سر این واقعه هستند بصورت ذیل خلاصه مى شود

:

الف: دستیابى به اطلاعات درون تشکیلاتى سازمان هاى انقلابى اپوزیسیون – اعم از مذهبى و مارکسیست تا از این طریق امکان ضربه و سرکوب و دستگیرى عناصر فعال آنها را پیدا نمایند

.

ب: لطمه سیاسى و تبلیغاتى زدن به نیروهاى انقلابى اپوزیسیون بازهم از مذهبى و چپ

.

جالب توجه اینجاست که این فشارها همیشه در آستانه انتخابات و رفراندوم ها افزایش چشمگیرى مى یابد. مثلاً در آستانه انتخابات مجلس خبرگان یک مرتبه همه کوشش آنها براى اینکه پرونده مرا به نحو دلخواهى به دادگاه کشانیده و دادگاه را به تریبونى علیه مجاهدین و نیروهاى خلق و نیروهاى چپ کنند بکار رفت که البته علیرغم همه کوشش ها و فشارها و تهدیدات و اصرار و ابرام آنها و حتى وعده و وعید آنها و … با مقاومت من روبرو شد. همین طور یکبار دیگر زمان حاد شدن مسئله کردستان قصد داشتند همین کار را بکنند و حتى درست در همان روزهاى آخر مرداد که آن نطق معروف آقا ایراد شده بود آنها بلافاصله از طرف دادسراى انقلاب درباره آن، آگهى به روزنامه ها دادند که دادگاه فلانى در شرف تشکیل است و اگر کسى اطلاع یا شکایتى دارد بیاید که آن هم باز به دلیل اینکه واقعاً چیزى وجود نداشت، مدارک موجود به خاطر این که مبین مبارزه آشتى ناپذیر من با شاه بود نمى توانست مورد استفاده آنها قرار گیرد. (آنها سعى مى کنند حتى الامکان این سوابق را نادیده گرفته و حتى شاید از بین ببرند. زیرا هر آدم چشم وگوشدارى میداند که کسى که ۱۳ سال سابقه مبارزه انقلابى و مسلحانه علیه شاه داشته، در سال ۱۳۵۰ دستگیر شده، در دادگاه صلاحیت دادگاه را رد کرده و به اشد مجازات ۱۰ سال محکوم شده و سپس با طرح بقول خودشان اعجاب انگیز همراه یک افسر شهربانى و ۲۰ قبضه سلاح و مقادیر زیادى فشنگ و بیسیم شهربانى موفق به فرار شده و در ۵ سال زندگى مخفى بیشترین ضربات انقلابى را به دشمن وارد ساخته مسلماٌ نمى تواند داراى یک انبار بزرگ از سابقه و مدرک و پرونده در ساواک نباشد. با این وصف آنها به هیچ وجه مایل به طرح و ارائه این مدارک نیستند و علیرغم دعوت هاى مکررى که از دادستان در این زمینه کرده ام پاسخى نداده است). بارى، در دوره انتخابات رئیس جمهورى مخصوصاٌ بعد از انتخاب بنى صدر و در آستانه انتخابات مجلس شورا دوباره آنها کوشش هاى خودشان را براى این موضوع شروع کردند که واقعه مصاحبه مطبوعاتى زندان گذشته، آزمون ناکام دیگرى براى آنها بود. ضمناٌ همین جا برایت بگویم که در همان روزهاى اول ورود به زندان لویزان بعد از اینکه یک دوره در یک خانه مخفى زندان بودم، فردى را که ابتدا خودش را بازجوى دادسراى انقلاب و سپس عنصر سپاه معرفى کرد با من آشنا کردند، یعنى در محیط بند زندان او را دیدم. بعد از مدتى فهمیدم و در واقع خودشان بمن فهماندند که فلانى هم بازداشت است و علت بازداشت این است که پرونده هائى را او گرفته بعداٌ گم شده. بعداٌ خود این آدم این طور مى گفت که پرونده ها مربوط به آدم هاى مسئول در شوراى انقلاب مثل بهشتى و … بوده و چون حاوى مطالب رسوا کننده اى بوده کسى آنها برداشته و چون من از نظر فکرى با این ها اختلافاتى دارم فکر مى کنند من این کار را کرده ام. خلاصه طرف چهره خیلى مترقى مى گرفت و این طور نشان مى داد که این کار را واقعاٌ خود او کرده است و … با تمام مقامات بالاى سپاه و دادستان و … هم آشنا بود. در حالیکه من در سلول بودم ( در آنجا غیر از روزهاى اول که بچه هاى آیندگان هم بودند که تا آخر من و یک نفر دیگر – دکتر – زندانى بودیم) این آدم درخارج از بند انفرادى اطاقى مستقل داشت و دم و دستگاهى مخصوص به خودش در کنار زندان ها. حتى یکبار دخترى را که بعداٌ معلوم شد همین اواخر صیغه کرده — علاوه برزن اولى اش – برایش به زندان در پادگان آورده بودند. به هر حال من به مرور شاهد اولاً تناقضاتى در کار و حرف ها و مخصوصاٌ رفتارش در زندان بودم، ثانیاٌ از نظر اخلاقى ضعف هاى بسیار شدید و وحشتناکى از او بروز مى کرد که حتى از یک آدم غیر سیاسى معمولى هم بعید بود. بالاخره پس از مدت ها صحنه پردازى، البته با همکارى مقامات زندان، معلوم شد که ایشان به همان شغل قدیمى اش در رژم سابق یعنى جاسوسى انقلابیون و مجاهدین مشغول است. او همان خائن و خود فروش معروف احمد رضا کریمى بود که علاوه بر لو دادن حدود ۲۰۰ نفر از مبارزین، مصاحبه تلویزیونى کرد و به انقلابیون فحش داد و بعد در خود کمیته مشترک نیز از انقلابیون بازجوئى مى کرد و آنها را شلاق مى زد. حالا بعد از دستگیرى اش عناصر جدید نیز شروع به استفاده از اطلاعات و تجربیات او کرده و حتى پرونده هائى را از مبارزین به او مى دهند که او آنها را کامل کرده و خلاصه پرونده تهیه کند یا در بازجوئى مبارزین و عناصر اپوزیسیون از او استفاده مى کنند، مثلاٌ بنا به اعتراف خودش، او یکى از بازجویان اعضاء هیئت تحریریه آیندگان بوده است

.

در این مدت نیز ایشان وظیفه کسب اطلاعات از من از طریق جلب اعتماد من و دادن گزارش روزمره از حرف ها و حرکات و … من به مقامات بوده است. خلاصه یک چنین آدم کثیف و خود فروشى را مجدداٌ این ها به کار گرفته اند. البته بعد که قضیه براى من روشن شد و به پاسدارى او اعتراض کردم آنها ضمن سعى در ماستمالى کردن قضیه مى گفتند که وضع خودش خیلى خراب است و ضمناٌ بازهم مطابق گفته هاى خودش عده اى از اعضاى سپاه قصد داشته اند او را به عنوان بازجو و آدم شناس و وارد به اوضاع کردستان به آنجا ببرند که عده اى دیگر مخالفت مى کنند. به هرحال این شرح مختصرى بود ازبرخى قضایا

.

البته این نکته را هم بگویم که من در تمام طول این دوران در بازجوئى ها صلاحیت دادسراى انقلاب براى تحقیق درباره این موضوع را رد کرده ام، زیرا مطابق آئین نامه هاى [دادگاه] انقلاب آنها حق رسیدگى به شکایات و اعتراضاتى که مربوط به موضوعى شبیه به کار ما و تشکیلات ما و اعضاء ما باشند را ندارند و این حداکثر در صورت وجود شکایت در صلاحیت دادگسترى و یک دادگاه علنى سیاسى با حضور هیات منصفه است

.

بهرحال واضح است که روشنگرى توده اى حول این قضیه و تبلیغ و رساندن حقایق به مردم تاثیرمهمى در کشف حقیقت مخصوصاٌ در مقابل سیل اکاذیب و اتهامات دروغینى است که مرتجعین و متعصبین در جامعه شایع کرده اند. در این مورد هر فرد مسئول و متعهدى خودش و گروهش باید احساس مسئولیت نموده و تا آنجا که در حیطه قدرت اوست حقیقت را تبلیغ نموده و آزادى فورى من از دستگاه دادسرى انقلاب و طرح قضیه در یک مجمع توده اى سیاسى که تنها محل صلاحیت دار براى روشن شدن حقیقت است را خواستار شود … خوب فعلاٌ در همین جا قضیه را ختم کرده و برایت در راه مبارزه به خاطر دمکراسى توده اى، به خاطر استقرار سوسیالیسم و حکومت رنجبران و زحمتکشان آرزوى موفقیت دارم.


قربانت تقى شهرام