۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه

سالی که گذشت و سالی که در حال شدن است پراز امید به انقلابات پرولتری وانقلابات اجتماعی است علی برومند

سالی که گذشت و سالی که در حال شدن است پراز امید به انقلابات پرولتری وانقلابات اجتماعی است علی برومند July 27, 2012 سالی که گذشت سالی نگران کننده، پر ازوحشت وسالی بحرانی برای سرمایه داری در عرصه جهانی وسالی پر از نا امیدی ویاس برای راستها ورفرمیستهایی که نوحه سرایی در ردانقلابات اجتماعی پرولتری می کردند بودوهست.از سوی دیگربرای جنبشهای اجتماعی ،طبقه مزدبگیر ضد سرمایه جهانی وچپ کارگری و همچنین جنبشهای ضد دیکتاتوری، سالی پر هیجان وامیدوار کننده بود. سال کذشته در واقع سالی بود ،که امید وآرزوها را به مارکس وانگلس وانقلابات اجتماعی پرولتری بالا برد وخاک خجالت به چشم راستها ورفرمیستهایی مثل توده ای ها،اکثریتیها وهم پالگیهای آنها درسطح جهانی و بخشی از افراد ویا جریاناتی که به مارکسیسم پشت کردند وبه سوسیال دمکراتهای رفر میست وضد انقلاب روی آوردندپاشید.سال گذشته ارزش اضافی و سود سرمایه جهانی شدیدا زیر ضربه مبارزات مزد بگیران ضد سرمایه وجنبشهای اجتماعی قرار گرفت ولطمات زیادی به سودوانباشت سرمایه وارد نمود.حرکت جدید سرمایه یعنی گلوبالیزاسیون،که بر اساس ضرورت درونی و بعنوان آلترناتیو جدید حتی نه اینکه آرامش مقطعی نیافت،بلکه با جنبشهای عظیم ،ضد سرمایه داری وضد دیکتاتوری روبرو شد، که بر اساس نبود آگاهی طبقاتی اجتماعی وبخصوص کوتاه بودن روند وپرسه عصیانهای اجتماعی طبقاتی برضدسرمایه(به نظر من هرچه پروسه درگیری طبقاطی اجتماعی از سوی طبقه کارگرو دیگر مزد بگیران ضد سرمایه طولانی شود ،آگاهی طبقاتی هم بالا می رود) دوباره این جنبش شکست خورد.واما سال 2011 از این زاویه قابل توجه است ،که سرمایه جهانی از درون مورد حمله قرار گرفت.در فرانسه بیش از یک میلیون کارگربرای جلوگیر از حد اقل سن باز نشستگی خیابانهارا اشغال کردند.مزد بگیران ضد سرمایه در یونان،انگلیس،ایتالیا،پرتغال وبلژیک وجنبش وال استریت در نیویورک و...به اعتراضات ضد سرمایه داری در کارخانها وخیابانها ادامه دادند. این مبارزه در خاور میانه وآفریقا بشکل یک جنبش اجتماعی ضد دیکتا توری به جنبش ضد سرمایه داری در اروپا وبخشا آمریکا پیوست.واما تنشهای درونی سرمایه نه اینکه تخفیف پیدا نمیکند،بلکه عمیق تر میشود.اما سرچشمۀ ناآرامی از کجا است؟ بحران از چه سالی شدت بیشتر گرفت؟سرمایه جهانی در مقطع کنونی به سرمایه کره عرض تبدیل شده است.این مقوله بوسیله تئوریسینهای بورژوازی دراواخر دهۀ 80واوایل دهۀ 90اعلام شد.اعلان این مقوله زمانی بود که سرمایه جهانی شاهد سومین بحران اقتصادی جهانی در 18-20 سالگذشته است.این بحرانهای دوره ای نتیجۀ تضاد وتنشهای درونی خود مقوله کارو سرمایه یعنی افت وخیز های مبارزه طبقاتی بین دوقطب متضاد درونی سیستم جهانی کار وسرمایه است. حرکت وروند مبارزۀ طبقۀ کارگر بعداز سال 1990در اروپا یعنی فرانسه،آلمان،بلؤیک اسپانیا و...ودر آسیا (تیگراشتاتن)مثل کرۀ جنوبی ،اندونزی وسنگاپورو..خود نشاندهندۀ حاد شدن این بحرانها بود.اما سرمایه گلوبال برای تخفیف این بحران به حرکت جدیدی دست یافت: گلوبالیزاسیون به مفهوم پیوند سرمایه های بزرگ فرا ملیتی وجهانی وتبدیل شدن این سرمایه به کنسرن های عظیم،تأمین نمودن امنیت جهانی برای سرمایه وروابط بازرگانی نوین ،در واقع عرصۀ دیگری را برای خود باز نمود،اما در ضمن عرصه جدیدی را هم درمبارزۀ طبقاتی مزد بگیران ضدسرمایه باز کرد(مثل تظاهراتهای توده ای،اعتصابات عظیم در اروپا وآمریکا وجنبشهای ضد دیکتاتوری در خاور میانه وآفریقا) با این کار انقلاب جهانی را ممکن تر ساخت.اگر درگذشته سرمایه داخلی ویا ملی پیوند واتحاد خود کنسرن های عظیم داخلی رابرای رقابت با کنسرن های کشورهای خارجی ممکن می ساخت،امروزه سرمایه گلوبال اتحاد وپیوند را با سرمایه های بین المللی ایجادمی کند.بعنوان مثال:فوزیون ویا اتحاد دایملر بنز با کرایزلر،نیسان با فِرُد ،زیمنس ووستینگ هاس،وشرکت آمریکایی موتوررولا بوسیلۀ شرکت نوهاو میکروچیپ در آلمان درسدن وهمچنین کنسرن آمریکایی جنرال موتوروکارخانۀ ماشین سازی دوو کره ای که با هم ساخت کارخانۀ اتوموبیل سازی در اوکرائین را برنامه ریزی کردند،که در آینده مابا مثالهای این چنینی زیادی روبرو خواهیم بود.اما نباید فراموش نمود،که وضعیت کنونی سرمایه همانطوری که بیان شد تحت تأثیر جنبشهای دهۀ 90وجنبشهای مبارزاتی در سالهای اواخر دهۀ70 که تا اواسط دهۀ80 برای کاهش ساعت کار از 40ساعت کاردرهفته به30و35 ساعت کار درهفته در اروپا وبخصوص جنبش 35ساعت کار در آلمان که به 5هفته اعتصاب کارگران متال در آلمان انجامید و تحت تأثیرفشاراین مبارزات وهمچنین جنبش های مطالباتی در کشور های صنعتی جهان روند وپروسه استثمار در جهت سرمایه ثابت تغییر کرد. شدت جهت گیری سرمایه به سوی سرمایه ثابت یعنی سرعت بخشیدن به نابودی خویش اگردرگذشته روند وجهت گیری سرمایه روندی بود که بسوی جذب سرمایه متحرک یعنی نیروی کار وبه وجود آوردن جایگاه کاری برای بجیب زدن بیشترارزش اضافی بود، سرمایه به رشد سرمایه ثابت شدت بخشید واسم دوران بعد از دهۀ 80 را بقول تئوریسینهای سرمایه دوران تنبیه مبارزات طبقاتی گذاشت وشروع به اتوماتیزه وروباتیزه کردن جایگاهای کاری نمودند،که این روند تا کنون به گورکن خود سرمایه تبدیل شده وباعث از بین بردن میلیونها جایگاه کاری در سطح کشور های صنعتی جهان شده است،که تنها دراروپا بیش از 25 میلیون کارگرویا مزد بگیران ضد سرمایه بیکار وجودارد.خیل بیکاری هرساله نه اینکه کم نمی شود بلکه زیاد تر میشود وسرمایه توانایی به جذب این خیل بیکاررا ندارد و نخواهد داشت.بر همین اساس از یک سوی سرمایه بعلت مدرنیزه ورباتیزه کردن جایگاهای سیستم ومتدهای تولیدی، تولید وفراوردها آنقدر انبوه هستند که بر اساس پایین بودن سطح دستمزدها و بیکاری عظیم در سطح کشورهای صنعتی وجهان فراوردههای تولیدی اجبارا باقیمت های ارزانتر به مصرف میرسند،واین روند وشیوۀ تولیدی باعث گرایش نزولی نرخ سود می گردد،یعنی حرکتی که نه اینکه باعث بیکار سازی شد،بلکه حرکتی که در آخر به ضد خود تبدیل میشود.در نتیجه به نظر من بحرانهای منطقه ای وجهانی شدت بیشتری بخود میگیرد وچهره کاذب به اصطلاح دمکراسی بورژوازی غرب برای طبقه کارگر در غرب وجهان روشنتر خواهد شد.واما سالی که در حال شدن است سالی است که درپلاریزه شدن طبقات وجبهه گیری وجابجایی سرمایه جهانی تعیین کننده خواهد بود. علی برومند (علی آهه) 25.07.2012 behrangy@gmx.de

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

زندگینامۀ پیکارگران گیتی اصغری گیتی متولد 1339 و اهل زنجان بود. او فرزند بزرگ یک خانواده مذهبی و زحمتکش بود که 2 خواهر کوچکتر هم داشت. او بسیار درسخوان و باهوش بود. به طوری که دوسال را در مدرسه جهشی خوانده بود و سال 55 در حالی که فقط 16 سال داشت وارد دانشگاه شد. او در رشته کتابداری – دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران – درس می خواند. زمانی که وارد دانشگاه شد با توجه به شناختی که از موسی خیابانی و خانواده او داشت ،هوادار سازمان مجاهدین بود و با روسری و ظاهر دختران هوادار مجاهدین. سال 56 در ادامه مطالعات و بحثها و ارتباط با رفقای هوادار بخش م.ل ، مارکسیست شد و سال 57 به دانشجویان مبارز و هوادار سازمان پیکار پیوست. بسیاراهل مطالعه و پرسش بود و در مبارزات دانشجویی نقش فعالی داشت. از اعضای ثابت برنامه های کوهنوردی و کتابخانه دانشجویی بود. روحیه کنجکاوی داشت و به بیشتر کتابخانه های دانشجویی دیگر دانشکده ها سر میزد و کتاب و نوار امانت می گرفت. به موسیقی ، فیلم و ادبیات علاقه زیادی داشت. فیلمهای جدید را حتماً می دید و میزش پر بود از انواع نوارهای موسیقی. در برنامه های انستیتو گوته شرکت فعال داشت. شبی که برنامه در دانشگاه صنعتی برگزار شد ، و پلیس دانشگاه را محاصره کرد ، گیتی جزء کسانی بود که شب را در دانشگاه سپری کردند. از مقررات خوابگاه این بود که شب ساعت 10 حضور غیاب میشد و اگر کسی بدون اطلاع مسئولین غایب بود مشخص و پیگیری میشد! با بچه ها صحبت کردیم و قرار شد زمان حضور غیاب کس دیگری به جای او بخوابد، تا سرپرست خوابگاه متوجه غیبت او نشود که چنین شد . سال 58 با رفیق محمود افشار ازدواج کرد و با او در یک سنگر به مبارزه علیه سرمایه داری و ارتجاع پرداختند. از تابستان 59 برای ادامه فعالیت سازمانی به کرمان فرستاده شدند. پاییز سال 60 در آن روزهای سیاه یورش رژیم اسلامی به انقلابیون در خانه پدری محمود دستگیر و به اوین برده شدند. زیر سخت ترین شکنجه ها چون کوه استوار ایستادن و به مزدوران سرمایه نـــه کفتند. قامت استوارشان در 17 دی سال 60 آماج رگبار گلوله های شب پرستان قرار گرفت. پیکر او در قطعه 92 ردیف 77 دفن شده است. یادش گرامی و جاودانه! محمود افشار محمود متولد 1336 تهران بود. سال 54 در رشته دامپزشکی دانشگاه ارومیه قبول شد و یک سال را در این رشته درس خواند. سال بعد با این فکر که دانشگاه تهران جو مبارزاتی بالاتری دارد ، دوباره در کنکور شرکت کرد و در رشته کتابداری دانشگاه تهران پذیرفته شد. او در مبارزات دانشجویی - دانشگاه ارومیه و دانشگاه تهران – فعالیت زیادی داشت و در اداره اتاق کوهنوردی و کتابخانه دانشجویی و سازماندهی مبارزات دانشحویی نقش به سزایی ایفا کرد. عشق به طبیعت ، موسیقی ، ادبیات و هنر در همه لحظات و ابعاد زندگی او موج میزد. او اهل مطالعه بود و شناخت دقیقی از همه جریانها و سازمانها داشت و سازمان پیکار را برای مبارزه علیه سرمایه داری تا رسیدن به آرمانهای والایش انتخاب کرد. او تأثیر زیادی روی اطرافیان و به ویژه خانواده داشت و توانسته بود با روشنگری همه را به سوی افکار انقلابی اش سوق دهد. سال 58 با رفیق گیتی اصغری ازدواج کرد. و از تابستان 59 برای شرکت فعالتر در مبارزات سازمانی باهم به کرمان رفتند. پاییز 60 که برای دیدار خانواده به تهران آمده بودند ، در خانه پدرش به همراه گیتی و خواهرش مهناز دستگیر و در تاریخ 17 دی ماه همان سال پس از شکنجه فراوان به دست مزدوران سرمایه تیرباران شدند. آنها قربانی همکاری شخصی به نام عیسی احمدزاده و با نام مستعار " اسد " با بازجویان و شکنجه گران اسلامی شدند که از رفقای نزدیک محمود بود و در اردبیل دستگیر شده بود. پیکر محمود در قطعه 92 ردیف 76 دفن شده است. یادش همواره گرامی! مهناز افشار مهناز خواهر کوچکتر رفیق محمود افشار بود که در رشته اقتصاد دانشگاه ملی( بهشتی فعلی) درس میخواند. بسیار دختر آرامی بود و از سال 57 به دانشجویان مبارز و بعد هم پیکار پیوسته بود و از این راه در مبارزه علیه سرمایه داری نقش داشت. او به همراه رفقا محمود و گیتی در یورش پاسداران به منزلشان دستگیر و به اوین برده شد و در 17 دی 60 به همراه آنها تیرباران شد. او نیز در قطعه 92 ردیف 77 دفن شده است. یاد سرخش گرامی! من با محمود و گیتی هم دانشکده ای بودم. با گیتی 4 سال را هم در خوابگاه باهم بودیم و شب و روزمان با هم!از وقتی که اونها ازدواج کردند به خانه پدری محمود هم میرفتیم و با پدر و مادر نازنینش بیشتر آشنا شدیم. خانه آنها در خیابان هاشمی بود و شغل پدرش در آتش نشانی بود. اواخر سال 58 خانه خیابان هاشمی را فروختند و خانه بزرگتری در شهرکی در جاده مخصوص کرج خریدند تا برای پسر و عروسشان اتاق جداگانه ای داشته باشند. گیتی و محمود در تهران با د.د کار میکردند. از نیمه های تابستان 59 برای ادامه کار سازمانی به کرمان رفتند. یکی از هم دانشکده ایهای ما که نام اصلی او عیسی احمدزاده بود و از تابستان 59 به اردبیل رفت با نام اسد در د.د اردبیل فعالیت میکرد و از مسئولین هم بود. عیسی تابستان سال 60 دستگیر شد و زیر شکنجه های بازجویان طاقت نیاورد و بعد از اردبیل و تبریز به سراغ بچه های تهران آمد.البته قبل از آن مصاحبه او از تلویزیون پخش شد.و او که دوستی نزدیکی با محمود داشت خانه جدیدشان هم بلد بود. روزی که بچه ها دستگیر شدند برای دیدار خانواده به تهران آمده بودند. و فکر میکردند چون عیسی میداند انها در تهران نیستند، به سراغشان نخواهد آمد. و جالب است که روز قبل از آن مادرشان که خانم هشیاری بود ماشینی را دیده بود که سر کوچه انها ایستاده و دوسه نفر ظاهرن دارند ماشین را بررسی و تعمیر میکنند!که منأسفانه آننها پاسدار بودند و آن روز میریزند و رفقایمان را میبرند. البته خواهر دیگر محمود را هم میبرند( منیزه که با نشریه 13 آبان همکاری داشت ) خواهر کوچکترش مژگان هم قبل از آن در گرمدره دستگیر شده بود. بعدها منیژه و مژگان آزاد شدند. بعد از اعدام عزیزان من دو بار به خانه آنها رفتم . مادر محمود وصیتنامه آنها را گرفته بود. گیتی در وصیتنامه اش خواسته بود او را کنار همسرش دفن کنند. اما گیتی و مهناز در ردیف 77 و محمود در ردیف 76 قطعه 92 است.نوروز 61 که به دیدار مادر رفتم، اتاق گیتی و محمود را دست نزده و همچنان حفظ کرده بود. روی میز تحریرشان عکسهای قاب شده آنها در کنار ظرف خرما و شمع قرمزی که می سوخت، همه خاطرات مرا زنده کرد. صدای رسای محمود را میشنیدم که عاشقانه سرود "خروسخوان او بود و من مست و مستانه..... "را می خواند و گیتی را میدیدم که جان شیفته اش را در کمرکش کوههای البرز به سمت بلندترین قله ها می کشاند.با شیطنت نوجوانی می خندد و سرود زندگی سر میدهد! مادر با استواری تمام به من روحیه میداد و با توجه به مشکلاتی که میدانست با آنها درگیر بودم ازم خواست کمتر به منزلشان بروم و مواظب خودم باشم! از سرنوشت اسد( عیسی احمدزاده ) اطلاعی ندارم. ولی آنچه مسلم است جمهوری اسلامی چنین کسانی را اعدام میکرده و به هیچکس رحم نمیکند. چنانچه حسین روحانی ، قاسم عابدینی و بقیه را هم کشت.

۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

بزك كردن ساواك، نرماليزه كردن جنايت

نویسنده: تراب حق شناس دوشنبه ، ۱ اسفند ۱۳۹۰؛ ۲۰ فوریه ۲۰۱۲
برنامه
افق صداى آمريكا و برنامه مربوط به كتاب "در دامگه حادثه" و مصاحبه با پرويز ثابتى را من هم نگاه كردم. ملاحظه يا كامنت كوتاه زير برايم جدى ست.
آنچه در اينجا مهم است نه تكذيب و تأييد اين حادثه يا روايت، بلكه جوهر اين سناريويى است كه دارد ساواك را بزك ميكند، عادى جلوه مى دهد، قابل بحث و كنكاش وانمود مى كند و با استفاده از جهنمى كه جمهورى اسلامى به بار آورده، مى كوشد رژيم پهلوى و ساواك را رو سفيد نشان دهد تا مردم باور كنند كه " صد رحمت به كفن دزد اول"!
من يادم هست در دهه ۱۳۴۰ زمانى كه تيمور بختيار به دنبال يك توطئه كودتا به بغداد فرار كرد و خواست خود را آزاديخواه نشان دهد نامه اى به شيخ آقا بزرگ تهرانى (مؤلف دائرة المعارف الذريعه) نوشته، از او خواسته بود تا از "اهداف آزادى خواهانه اش" حمايت كند! شيخ آقا بزرگ كه فرزندش ستوان محمد رضا منزوى پس از ۲۸ مرداد ۳۲ با لگدهاى همين تيمور بختيار زير شكنجه همراه با وارطان سالاخانيان و كوچك شوشترى (هر سه از مبارزين توده اى) كشته شده بود، در پاسخ به نامه اى كه امضا شده بود: تيمور بختيار، چنين نوشت: "آقاى سرهنگ تيمور بختيار فرماندار نظامى تهران... " و در نامه دست ردّ محكمى به سينه او زد (كارى كه البته خمينى نكرد و از طريق پسرش "آقا مصطفى" با بختيار در تماس بود). بختيار كوشيده بود چهره خود را با دستان خون آلودش نهفته در دستكش آزاديخواهى بپوشاند، همان كارى كه ساواكى هاى ديروز هم اكنون مى خواهند با كمك همدستانشان در سازمان سيا و موساد و با نقاب تحقيق و پژوهش در عادى كردن خود انجام دهند. به نظر من برخورد با جناياتى كه ساواك و همدستان بين المللى اش در حق مردم ايران مرتكب شده اند و نتيجه اى كه با "پس انداختن" جمهورى اسلامى از خود برجاى گذاشته اند جاى هيچ چشم پوشى و سكوتى باقى نمى گذارد. اروپايى هايى كه شلاق فاشيسم و نازيسم بر گرده شان فرود آمده حتى پس از ۶۰ـ۷۰ سال حاضر نيستند اين پديده جنايت بار تاريخى را عادى نشان دهند و بر سر اين يا آن حادثه و روايت، ماهيت جنايتكارانه فاشيسم را ناديده بگيرند. من نشنيده ام كه كسى پاى صحبت امثال گوبلز و هس و بربى بنشيند و بپرسد كه درباره اين يا آن واقعه فرمايش تان چيست.
در برنامه افق، نويسنده كتاب "در دامگه حادثه" را محقق معرفى مى كنند كه گويى "بيطرفانه" به پژوهش و داورى پرداخته است (امان از دست اين به اصطلاح محققين ساخته و پرداختهء جمهورى اسلامى و ضد كمونيست هاى ريز و درشت ديگر كه هدف اصلى شان نابودى چپ است). بارى نويسنده كتاب از جمله مشت خود را با اين عبارت باز مى كند كه سخن از كودتاى ۲۸ مرداد را مرثيه خوانى مى نامد تا جنايتى را كه نظام سلطنت و سيا و اينتليجنت سرويس عليه مصالح مردم ايران مرتكب شدند عادى و قابل چشم پوشى نشان دهد. جالب است كه امپرياليسم آمريكا با زبان بيل كلينتون اعتراف ميكند كه راه را با كودتا بر آزادى مردم ايران بسته بوده ولى اين كاسه هاى از آش داغتر آن جنايت عظيم را كه ۲۵ سال بر دوران سياه پهلوى افزود ناچيز جلوه ميدهند. رژيم جمهورى اسلامى بدون شك فرزند خلف رژيم قبلى و دستگاه سركوب آن ساواك است. اينكه ساواك توانسته بود نفس ها را در سينه خفه كند و راه را بر هر انديشه و بيان دمكراتيك و پيشرو ببندد و سانسور و وحشت غير قابل تصورى را بر مردم ايران تحميل كند باعث شد كه غول ارتجاع جمهورى اسلامى به عنوان آلترناتيو از شيشه بيرون آيد. جانبداران رژيم گذشته وبال جنايت هاى رژيم كنونى را نيز بر عهده دارند. هر دو رژيم پيشين و كنونى متحدا براى سركوب كارگران و زحمتكشان كه اكثريت جامعه را تشكيل مى دهند و براى بى اعتبار كردن جنبش چپ از هيچ اقدامى فروگذار نكرده اند.
نكته ديگرى كه در برنامه افق شديدا مشام را مى آزارد حضور يكى از مسئولين فدائيان اكثريت است. او در عمل و با مشاركت خود به سياست توجيه جنايات ساواك ادامه مى دهد و در درون كارگزاران دستگاه جهنمى ساواك نيز به دنبال يك داور با انصاف مى گردد و براى اينكه خود را خيلى متمدن جا بزند جنايكاران ساواك امثال ثابتى و عضدى را با لحنى احترام آميز ياد مى كند. در گير و دار سقوط آزاد خيل مبارزين پيشين و له له زدن آنان براى جلب نظر امپرياليسم آمريكا به اميد دست يافتن به مقامى موهوم، اين برنامه تلويزيونى مى خواهد به همه كسانى كه آمادگى خود فروشى دارند در باغ سبز نشان دهد.
نكته آخر اينكه پرويز ثابتى گويا به خاطر رعايت مسائل امنيتى چهره خود را نشان نمى دهد مبادا كسانى كه ستم ساواك را تحمل كرده اند دست انتقامشان به او برسد. آيا عجيب نيست كه پرويز ثابتى معناى مبارزه طبقاتى و تضاد بين ستمگران و ستمديدگان را بهتر از برخى از مدعيان كمونيسم مى داند كه ساده لوحانه (اگر نه از هول حليم) علنى گرى را دامن مى زدند و به اعضاى خود فراخوان مى دادند كه عكس و مشخصاتتان را منتشر كنيد تا "توده ها رهبران خود را بشناسند"!؟ سطح نازل درك اينان از توده ها و امر رهبرى، يكى از تراژى كميك هاى سال هاى اخير اپوزيسيون به اصطلاح چپ ايران است. اينان با همين شعارهاى انحرافى و نابخردانه باعث شدند كه شمارى از دانشجويان مبارز دانشگاه هاى ايران علنى شوند و "ساواك" كنونى جمهورى اسلامى آنان را به راحتى شناسايى و با كشتار و زندان و تبعيد از دور خارج كند. معلوم نيست اين به اصطلاح اپوزيسيون جمهورى اسلامى، ديگر تا كجا امكان سقوط دارد.
به نظر مى رسد كه تنها با سرِ موضع بودن، با مبارزه انقلابى و راديكال در مسير مصالح كارگران و زحمتكشان و به رهبرى خود آنان است كه شايد بتوان نيرومند برپا ايستاد و سقوط فاجعه آميز را كه عادى شده به حصار كشيد.
۲۰ فوريه ۲۰۱۲