اطلاعیه منتشر شده در سایت نبرد:
http://komitenabard.blogspot.com
![]() | ||||
![]() | ||||
![]() |
![]() | یک سرگذشت
|
حميد از اعضاي سازمان پيكار بود كه در تيرماه 1360، پس از تسخير چاپخانه سازمان دستگير و اعدام شد. شعری از رفيق منوچهر برای او:
شعری از سال های درد
و گریز. بیاد تمامی رفقایی که عاشق انسان، زندگی و رهایی انسانها از نظام سرمایه داری
بودند.حمید پور عباسیان یکی
از این عاشقان بود. یاد او و بقیه گرامی باد.
زمستان بود و ....
بیاد حمید پور عباسیان و همه مبارزان راه سوسیالیسم
زمستان بود و دمسردی.
به روی کاکلش بنشسته برفی بود
شهر و
مردم خاموش
چون خاکستر سردی
نشان از شعر و شوری چند.
پریشان بود و غوغا بود
چنان چون گیسوان دختران در باد
نگاه
منکه گویی آهوی وحشی
رمیده جای جان می جست!
چه بد غلطید اما راه
میان سنگلاخ قرن¬هاتر پیش!
زمستان بود و همچون برگ آویزان
ز هر سرشاخه منصوری.
دل من آسمانی بود
درد اندود و برق آسا
که توده توده می گرئید
دو خواهر داشتم چون لاله عباسی
برادر داشتم از شعر شیرین¬تر
رفیقی داشتم
با من غزل می خواند و عاشق بود
ولی من ماندم و
خاموشی جنگل.
زمستان بود و برف آلود
ولیکن شاخه¬ای دیدم
نشانم داد گلبرگی
و دیدم در مقام خویش
شعری خواند
خاکستر.
به ياد رفقاى جان باخته سازمان پیکار در راه آزادی طبقۀ
مناسب دیدم که به مناسبت 22 مرداد 1360 يادى از دوازده پيكارگر كمونيست از اعضا و کادرهای سازمان پیکار در راه آزادی طبقۀ کارگر که اسامی برخی از رفقا : کامیار بیگلری ؛حسین رضایی ؛ سلیم آرونی ،عبدالله صرافیون ؛ جواد بهاریان شرقی ؛ مجید رضا خسروی ؛ نصرت الله بیرانوند و داریوش رضاراده داشته باشیم .
از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران تاکنون سرکوب و زندان و شکنجه و ترور و کشتار انسانهای آزادیخواه و کسانیکه با تحجر اندیشه و عمل این حکومت گران کوچکترین مخالفتی را ابراز کرده اند، شهره عام وخاص است. اعدام کامیار بیگلری ؛حسین رضایی ؛ حسین سلیم آرونی ،عبدوالله صرافیون ؛ جواد بهاریان شرقی ؛ مجید خسروی ؛ نصرت الله بیرانوند و داریوش رضاراده اقدامی منحصر به فرد محسوب نمیگردد. تیرباران کامیار بیگلری ؛حسین رضایی ؛ سلیم آرونی ،عبدوالله صرافیون ؛ جواد بهاریان شرقی ؛ مجید خسروی ؛ نصرت الله بیرانوند و داریوش رضاراده در کارنامه سلسه کشتارها و قتل عامهای فعالین سیاسی و كمونيست ایران از جمله یکی از جنایتهای نابخشودنی رژیم محسوب میشود। دراین سه دهه ابعاد جنایت رژیم بقدری فجیع و گسترده بوده است که باور کردن اش نیز برای کسی که در جهنم جمهوری اسلامی نبوده باشد، به همان اندازه غیرعادی و دردناک مینماید.
آری حکومت هدف اش تنها کامیار بیگلری ؛حسین رضایی ؛ سلیم آرونی ،عبدوالله صرافیون ؛ جواد بهاریان شرقی ؛ مجید خسروی ؛ نصرت الله بیرانوند و داریوش رضاراده نبود بلکه هدف به بند کشیدن آزادی و سرکوب انقلاب بود. سرمايه داران رژيم اسلامى برای رسیدن به هدف شان از بکار گیری هیچ وسیله ای ابا نداشتند. از خرداد 60 تا کنون دهها هزار نفر به جرم دفاع از آزادی اندیشه و بیان، دفاع از حقوق کارگران، زنان، جوانان تحت ستم و استثمار کشتار شده اند و ميلوينها نفر از خانه و کاشانه خود رانده شده اند. به همان جرمی که کامیار بیگلری ؛حسین رضایی ؛ سلیم آرونی ،عبدوالله صرافیون ؛ جواد بهاریان شرقی ؛ مجید خسروی ؛ نصرت الله بیرانوند و داریوش رضاراده را کشتند .
يادشان گرامى و راه سرخشان كه همان انقلاب سوسياليستى و برپائى يك دنيايى بهتر است پر رهرو باد. اين شعر را به اين رفقا و تمامى جانباختگان به خون خفته راه آزادی و انقلاب كمونيستى تقديم ميكنم .
تنت پاره پاره دو چشمانت ستاره
از عشق بزرگ و سرخت نشانه داره
به رزم رفيقانت خاطره مياره
نشسته در خون تن تو گلگون
ز پيرهنت پرچم بسازم اكنون
تو زنده اى جان به خشم ياران
چون مشعلى روشن در سنگر رفيقان
گرفتم به آغوش تنت را دوباره
از اون خرمن آتيش شعله ها مى باره
شب سرد و تارم را كرده پر ستاره
به يادت اى جان همه رفيقان شراره
فروزانند كنون به ميدان
سرود رفيقان سرودى خروشان
طنين دارد اينك در كوچه و خيابان
خبر ميدهد از مرگ سرمايه داران!
نامهء محمد تقى شهرام از زندان به یک رفیق
رفیق عزیزم از ابراز لطف و محبت گرمت در این زمستان سرد و در این سلول سردتر، روحم گرمتر و قلبم امیدوارتر شد. همان طور که مى دانى نیمه شب ۱۰ بهمن [۱۳۵۸] بعد از پایان هفت ماه اسارت در زندان هاى خصوصى خانه هاى مخفى به سیاهچال هاى اوین منتقلم کردند و الان نیز مى بینى که در انفرادى هاى قدیم هستم، انفرادى هائى که یاد روزهاى سیاه شهریور ۵۰ را برایم زنده مى کند. در آن روزها من در سلول ۷ که همین ۱۴ کنونى باشد زندانى بودم. رضا رضائى در سلول ۸ که فعلاً ۱۵ نام دارد و جایگاه جدید من شده است زندانى بود. این سلول به دلیل خصوصیت ویژه اش که نزدیک توالت است مرکز مخابرات بچه ها بود. کاظم شفیعیها در سلول ۹ (۱۳ جدید) و سعید محسن در سلول ۱۰ (۱۱ جدید) بود
.
بارى، از گذشته ها بگذریم در این مدت باز هم همان طور که مى دانى انواع فشارهاى روانى، تهدید به مرگ و تشکیل مراسم اعدام و … را علاوه بر بدترین شرایط زیستى در سلول هاى انفرادى (همان طور که شاهد هستى الان هشتمین ماه است که در یک چنین شرایطى بسر مى برم) بدون هیچ گونه ملاقات یا ارتباط با خارج و یا حتى یک ساعت هواخورى درسلول هائى که تشخیص روز از شب در آن ممکن نبوده است گذرانده ام. با این وصف با آنکه وضع بدنیم از نظر بیمارى هاى مختلفى که بدان مبتلا شده ام – از درد شدید معده و پا درد و خونریزى لثه گرفته تا ریزش مو و ناراحتى پوستى و درد کلیه ها – اما از نظرروحى همچنان قوى و مطمئن به خود هستم. زیرا فکر مى کنم کسى که در تمام طول ۱۳ سال زندگى پر مخاطره و مملو از رنج و شکنجه و خون حتى کوچکترین لکه سیاه سازش و تسلیم با دشمن نداشته و از تمام کوران هاى حاد زندان و شکنجه و دوران مخفى بودن سر بلند و با افتخار بیرون آمده و کسى که لحظه اى از بهترین ایام زندگیش را جز در راه مبارزه بخاطر سرنگونى رژیم شاه و کسب آزادى و استقلال وطن و رهائى زحمتکشان و طبقهء کارگر از قید سلطه سرمایه دارى صرف نکرده است چگونه مى تواند امروز از اعتماد به نفس و روحیه اى قوى، علیرغم همهء فشارها ، برخوردار نباشد؟ مسلماً مبارزه ملت ما براى آزادى و استقلال و مبارزه طبقه کارگر براى رهائى خود از قید سلطه سرمایه دارى با سرنگونى رژیم شاه پایان نیافته و وارد دور جدید ترى به مراتب پیچیده تر شده است، دوره اى که آگاهى طبقاتى توده هاى زحمتکش و در راُس آنها طبقه کارگر و تشکل آنها در سازمان هاى صنفى و سیاسى انقلابى مخصوص به خود هدف عمده هر مبارز راستین راه آزادى واقعى و دمکراسى توده اى و سوسیالیسم را تشکیل خواهد داد. این هدف، یعنى آگاهى طبقاتى کارگران و تشکل آنها توسط یک حزب انقلابى که حقیقتاً به ایدئولوژى مارکسیسم لنینیسم مسلح بوده و از هرگونه شائبه رویزیونیستى سازشکارانه و متقابلاً هرگونه گرایش خرده بورژوائى منزه باشد همان سلاح واقعى و وسیله اصلى و هدف مشخص مرحله کنونى مبارزه را براى زحمتکشان و روشنفکران انقلابى تشکیل مى دهد
.
در مقابل یک چنین کوشش تاریخ ساز و براستى دگرگون کننده است که مسلماٌ بورژوازى، خرده بورژوازى و ارتجاع و نمایندگان و ایادى آنها در قدرت حاکم ساکت ننشسته و به انواع بهانه ها و وسائل به مهار انقلاب و سرکوب مبارزین راستین راه رهائى زحمتکشان مى پردازند. زندان ها و ابزار و وسائل اختناق، سرکوب و … را دوباره براى انقلابیون برپا مى سازند که ارتش، و دوائر امنیتى را با همین هدف حفظ کرده و بدین ترتیب بار دیگر در تاریخ ثابت مى کنند که زحمتکشان و کارگران و روشنفکران انقلابى وابسته به آنها در یک رژیم بورژوازى هرچند که به آزادیخواهى تظاهر بکنند، هیچگونه آزادى واقعى ندارند
.
موضوع دستگیرى و شکنجه روانى و آزار جسمانى طویل المدتى که در طى ۸ ماه اسارت در سلول هاى انفرادى با آن شرایط غیر انسانى و … بر من اعمال شده است، از این کشاکش و از این مبارزه مجزا نیست. آنها یک موضوع درون تشکیلاتى مربوط به تغییر و تحولات ایدئولوژیک سازمان مجاهدین در سالهاى ۵۴ – ۵۳ را بهانه کرده و مى خواهند ضمن سرکوب عناصر انقلابى و مخالف خود در جناح چپ و دستگیرى و حتى شاید اعدام و نابودى آنها (البته با این فکر کودکانه که بدین ترتیب سازمانها و گروه هاى انقلابى چپ واقع در خط ۳ را از این طریق متلاشى نموده و یا ضربه کارى بر آنها وارد مى سازند، همان طور که در سخنرانى هائى که براى برخى اعضاى سپاه شده مشخصآً عنوان شده است که علاوه بر فلانى – یعنى من – چند نفر دیگر هستند که اگر آنها را دستگیر کنیم گروههاى خط ۳ مثل پیکار و … از هم مى پاشند!) به وسیله تبلیغات زهرآگین و دروغ و سیل تهمت ها و شایعات مسخره و بى اساس و تشکیل و سرهم بندى کردن یک دادگاه دربسته ى نیمه در بسته به حیثیت مخالفین خودشان در جناح اپوزسیون اعم از مجاهدین خلق یا نیروهاى کمونیست لطمه بزنند. واضح است که خواست هاى آنان تاکنون با سد مقاومت من روبرو شده است. حتى در آخرین روزهائى که در زندان مخفى قبل از آمدن به اوین بودم (فکر مى کنم این زندان در یکى از پادگان هاى لویزان بود) براى چندمین بار و این بار یک عده خبرنگار و فیلم بردار و … آوردند براى مصاحبه و البته آنها خودشان مدعى بودند که بیست روز است دارند دوندگى مى کنند و ۵۰ تا مقام را دیده اند و کلى حرف شنیده اند تا بالاخره اجازه ملاقات گرفته اند و اینکه مثلاً قصد دارند به نوعى فشارهاى وارد بر من را در سطح جامعه منعکس کنند و … که البته من به هیچ وجه زیر بار نرفتم و گفتم من در حالى که تحت فشار هستم، دستم از همه جا کوتاه است به هیچ وجه تن به مصاحبه نمى دهم هرچند که شما بنا بقول خودتان تمام اعتراضات من را درج کنید. من عدم اعتماد کامل خودم را به آنها ابراز کردم و خلاصه بعد از ۲ ساعت چانه زدن و التماس و قسم و آیه خوردن که مربوط به دستگاه نیستیم آنها را دست خالى روانه کردم و البته این برایم تقریباً مسلم است که علیرغم اینکه آنها خودشان را خبرنگار روزنامه هاى بامداد و صبح آزادگان و … معرفى مى کردند ولى به هر حال این چیزى جز یک توطئه ارتجاع نبود که به مجرد اینکه من شروع به صحبت مى کردم و مصاحبه را قبول مى کردم هرچند که تماماً آنچه را که خودم میخواستم عنوان مى کردم و از این جهت هیچ گونه اجبارى در کار نبود و جرئت اینکه کلمه اى را هم دیکته بکنند نداشتند ولى مسلم مى دانستم که بالاخره با تحریف و مجزا نمودن و تغییر سؤالات و مونتاژ مطلب، آنها استفاده خودشان را مى بردند. بهر حال به آنها گفتم که من به هیچ وجه به شما نمى توانم اعتماد بکنم، چه اگر شما سخنان مرا تحریف کردید از کجا و چگونه بتوانم این موضوع را اعلام کنم.
در اینجا در طى مدت ۸ ماه حتى یک بار اجازه نداده اند مادرم مرا ببیند آنگاه چگونه اجازه داده اند که در این زندان مخفى در یک پادگان نظامى محصور بین چند پادگان دیگر به ملاقات من بیائید و خلاصه حرفهاى دیگر….
بارى در این مدت فشارها و حتى تهدیدات آشکار و ناجوانمردانه بسیارى را شاهد بوده ام که از شرح آنها مى گذرم، فقط قابل ذکر است که بازجوى اصلى و اولى من ص- الف [اصغر صباغیان] یعنى همان کسى بود که در واقعه دستگیرى پسر آقاى طالقانى دست داشت و البته غ– م [ محمد غرضى] نیز در پشت سر پرونده بود (باز هم مانند همان قضیه پسر آقاى طالقانى) که اسم هر دو این ها را در آنموقع روزنامه ها اعلام کردند. در این مدت دوبار با آقاى هادوى و یک بار با آقاى قدوسى ملاقات کردم، البته از زمان آمدن آقاى قدوسى، ص-الف که نقش مهمى در فشار هاى وارد من داشت، کنار رفت.
به هرحال هدف آن دسته از نیروهائى که در پشت سر این واقعه هستند بصورت ذیل خلاصه مى شود:
الف: دستیابى به اطلاعات درون تشکیلاتى سازمان هاى انقلابى اپوزیسیون – اعم از مذهبى و مارکسیست تا از این طریق امکان ضربه و سرکوب و دستگیرى عناصر فعال آنها را پیدا نمایند.
ب: لطمه سیاسى و تبلیغاتى زدن به نیروهاى انقلابى اپوزیسیون بازهم از مذهبى و چپ.
جالب توجه اینجاست که این فشارها همیشه در آستانه انتخابات و رفراندوم ها افزایش چشمگیرى مى یابد. مثلاً در آستانه انتخابات مجلس خبرگان یک مرتبه همه کوشش آنها براى اینکه پرونده مرا به نحو دلخواهى به دادگاه کشانیده و دادگاه را به تریبونى علیه مجاهدین و نیروهاى خلق و نیروهاى چپ کنند بکار رفت که البته علیرغم همه کوشش ها و فشارها و تهدیدات و اصرار و ابرام آنها و حتى وعده و وعید آنها و … با مقاومت من روبرو شد. همین طور یکبار دیگر زمان حاد شدن مسئله کردستان قصد داشتند همین کار را بکنند و حتى درست در همان روزهاى آخر مرداد که آن نطق معروف آقا ایراد شده بود آنها بلافاصله از طرف دادسراى انقلاب درباره آن، آگهى به روزنامه ها دادند که دادگاه فلانى در شرف تشکیل است و اگر کسى اطلاع یا شکایتى دارد بیاید که آن هم باز به دلیل اینکه واقعاً چیزى وجود نداشت، مدارک موجود به خاطر این که مبین مبارزه آشتى ناپذیر من با شاه بود نمى توانست مورد استفاده آنها قرار گیرد. (آنها سعى مى کنند حتى الامکان این سوابق را نادیده گرفته و حتى شاید از بین ببرند. زیرا هر آدم چشم وگوشدارى میداند که کسى که ۱۳ سال سابقه مبارزه انقلابى و مسلحانه علیه شاه داشته، در سال ۱۳۵۰ دستگیر شده، در دادگاه صلاحیت دادگاه را رد کرده و به اشد مجازات ۱۰ سال محکوم شده و سپس با طرح بقول خودشان اعجاب انگیز همراه یک افسر شهربانى و ۲۰ قبضه سلاح و مقادیر زیادى فشنگ و بیسیم شهربانى موفق به فرار شده و در ۵ سال زندگى مخفى بیشترین ضربات انقلابى را به دشمن وارد ساخته مسلماٌ نمى تواند داراى یک انبار بزرگ از سابقه و مدرک و پرونده در ساواک نباشد. با این وصف آنها به هیچ وجه مایل به طرح و ارائه این مدارک نیستند و علیرغم دعوت هاى مکررى که از دادستان در این زمینه کرده ام پاسخى نداده است). بارى، در دوره انتخابات رئیس جمهورى مخصوصاٌ بعد از انتخاب بنى صدر و در آستانه انتخابات مجلس شورا دوباره آنها کوشش هاى خودشان را براى این موضوع شروع کردند که واقعه مصاحبه مطبوعاتى زندان گذشته، آزمون ناکام دیگرى براى آنها بود. ضمناٌ همین جا برایت بگویم که در همان روزهاى اول ورود به زندان لویزان بعد از اینکه یک دوره در یک خانه مخفى زندان بودم، فردى را که ابتدا خودش را بازجوى دادسراى انقلاب و سپس عنصر سپاه معرفى کرد با من آشنا کردند، یعنى در محیط بند زندان او را دیدم. بعد از مدتى فهمیدم و در واقع خودشان بمن فهماندند که فلانى هم بازداشت است و علت بازداشت این است که پرونده هائى را او گرفته بعداٌ گم شده. بعداٌ خود این آدم این طور مى گفت که پرونده ها مربوط به آدم هاى مسئول در شوراى انقلاب مثل بهشتى و … بوده و چون حاوى مطالب رسوا کننده اى بوده کسى آنها برداشته و چون من از نظر فکرى با این ها اختلافاتى دارم فکر مى کنند من این کار را کرده ام. خلاصه طرف چهره خیلى مترقى مى گرفت و این طور نشان مى داد که این کار را واقعاٌ خود او کرده است و … با تمام مقامات بالاى سپاه و دادستان و … هم آشنا بود. در حالیکه من در سلول بودم ( در آنجا غیر از روزهاى اول که بچه هاى آیندگان هم بودند که تا آخر من و یک نفر دیگر – دکتر – زندانى بودیم) این آدم درخارج از بند انفرادى اطاقى مستقل داشت و دم و دستگاهى مخصوص به خودش در کنار زندان ها. حتى یکبار دخترى را که بعداٌ معلوم شد همین اواخر صیغه کرده — علاوه برزن اولى اش – برایش به زندان در پادگان آورده بودند. به هر حال من به مرور شاهد اولاً تناقضاتى در کار و حرف ها و مخصوصاٌ رفتارش در زندان بودم، ثانیاٌ از نظر اخلاقى ضعف هاى بسیار شدید و وحشتناکى از او بروز مى کرد که حتى از یک آدم غیر سیاسى معمولى هم بعید بود. بالاخره پس از مدت ها صحنه پردازى، البته با همکارى مقامات زندان، معلوم شد که ایشان به همان شغل قدیمى اش در رژم سابق یعنى جاسوسى انقلابیون و مجاهدین مشغول است. او همان خائن و خود فروش معروف احمد رضا کریمى بود که علاوه بر لو دادن حدود ۲۰۰ نفر از مبارزین، مصاحبه تلویزیونى کرد و به انقلابیون فحش داد و بعد در خود کمیته مشترک نیز از انقلابیون بازجوئى مى کرد و آنها را شلاق مى زد. حالا بعد از دستگیرى اش عناصر جدید نیز شروع به استفاده از اطلاعات و تجربیات او کرده و حتى پرونده هائى را از مبارزین به او مى دهند که او آنها را کامل کرده و خلاصه پرونده تهیه کند یا در بازجوئى مبارزین و عناصر اپوزیسیون از او استفاده مى کنند، مثلاٌ بنا به اعتراف خودش، او یکى از بازجویان اعضاء هیئت تحریریه آیندگان بوده است.
در این مدت نیز ایشان وظیفه کسب اطلاعات از من از طریق جلب اعتماد من و دادن گزارش روزمره از حرف ها و حرکات و … من به مقامات بوده است. خلاصه یک چنین آدم کثیف و خود فروشى را مجدداٌ این ها به کار گرفته اند. البته بعد که قضیه براى من روشن شد و به پاسدارى او اعتراض کردم آنها ضمن سعى در ماستمالى کردن قضیه مى گفتند که وضع خودش خیلى خراب است و ضمناٌ بازهم مطابق گفته هاى خودش عده اى از اعضاى سپاه قصد داشته اند او را به عنوان بازجو و آدم شناس و وارد به اوضاع کردستان به آنجا ببرند که عده اى دیگر مخالفت مى کنند. به هرحال این شرح مختصرى بود ازبرخى قضایا.
البته این نکته را هم بگویم که من در تمام طول این دوران در بازجوئى ها صلاحیت دادسراى انقلاب براى تحقیق درباره این موضوع را رد کرده ام، زیرا مطابق آئین نامه هاى [دادگاه] انقلاب آنها حق رسیدگى به شکایات و اعتراضاتى که مربوط به موضوعى شبیه به کار ما و تشکیلات ما و اعضاء ما باشند را ندارند و این حداکثر در صورت وجود شکایت در صلاحیت دادگسترى و یک دادگاه علنى سیاسى با حضور هیات منصفه است.
بهرحال واضح است که روشنگرى توده اى حول این قضیه و تبلیغ و رساندن حقایق به مردم تاثیرمهمى در کشف حقیقت مخصوصاٌ در مقابل سیل اکاذیب و اتهامات دروغینى است که مرتجعین و متعصبین در جامعه شایع کرده اند. در این مورد هر فرد مسئول و متعهدى خودش و گروهش باید احساس مسئولیت نموده و تا آنجا که در حیطه قدرت اوست حقیقت را تبلیغ نموده و آزادى فورى من از دستگاه دادسرى انقلاب و طرح قضیه در یک مجمع توده اى سیاسى که تنها محل صلاحیت دار براى روشن شدن حقیقت است را خواستار شود … خوب فعلاٌ در همین جا قضیه را ختم کرده و برایت در راه مبارزه به خاطر دمکراسى توده اى، به خاطر استقرار سوسیالیسم و حکومت رنجبران و زحمتکشان آرزوى موفقیت دارم.
نویسنده: انديشه و پيكار شنبه ، ۴ ارديبهشت ۱۳۸۹؛ ۲۴ آوریل ۲۰۱۰
کارگران نساجی مازندران درادامه اعتراضاتشان امروزمقابل استانداری اجتماع کردند
کارگر نساجی مازندران :مسئولان برای ما گریه می کنند و کنار کارفرما عکس یادگاری می گیرند
به گزارش ایلنا تعدادي از كارگران واحد نساجي مازندران صبح امروز به دليل عدم دريافت13 ماه حقوق خود برای چندمین بار در مقابل استانداری مازندران تجمع نمودند .
این کارگران که هفته گذشته با تجمع در مقابل فرمانداری قائمشهر واستانداری مازندران خواستار مطالبات معوقه خود پس از ما هها شدند که با حضور معاون سیاسی وامنیتی استانداری مازندران در جمع کارگران وقول مساعد برای پیگیری حقوق بحق کارگران دادند.
تعدادی ازکارگران معترض در گفتگویی با ایلنا اظهار داشتند هفته گذشته استاندار مازندران ونماینده ولی فقیه دیداری از کارخانه داشتند وایشان بدون درک وضعیت معیشیتی ما ،از کارگران خواستند که با صبوری این وضعیت اسفناک را تحمل نمايند.
كارگران نساجي مازندران اظهارميدارند عليرغم اينكه مديران اعلام ميدارند با مشكلا ت نقدينگي روبرو هستند ظرف چند ماه گذشته 150 نفر به استخدام اين شركت درآمده اند واين مغايرت با گفته مسئولان شركت است.
قابل ذکر است تا لحظه ارسال خبر هیچ مسئولی در جمع کارگران حضور پیدا ننموده است.
ایلنا طی گزارشی دیگردرهمین باره می نویسد:
در تجمع اعتراض آمیز کارگران نساجی مازندران مقابل استانداری ، کارگران نساجی از بلاتکلیفی چندین ساله خود بسیار گله مند بودند و نشست های فراوان با مسئولان را بی فایده دانستند.
بنا بهمین گزارش کارگران از مسئولان بابت اجرا نکردن مصوبات و زیر پا گذاشتن قولهای خود گلایه داشتند.
آنها 10 ماه حقوق معوقه و 2 ماه پاداش که معادل 4 ماه حقوق می باشد را دلیل اعتراض و تجمع خود ميدانند و بیان ميدارند : طبق توافقی که نماینده استاندار ، مدیر کل اداره کار، نماینده صنایع و معادن، مدیر عامل و رئیس هیت مدیره شرکت نساجی و رئیس اطلاعات شده بود طبق پیشنهاد مدیر عامل شرکت نساجی مقرر گردیده بود حقوق ها طبق زمانبندی پرداخت گردد که آن توافق که خودشان پیشنهاد دادند را هم اجراء نکردند.
یکی از کارگران معترض گفت: کارگران طبرستان شرکت نساجی که 285 نفر می باشند و در روزگاری بازوهای پرتوان این شرکت بودند از هیچ گونه امتیازی برخوردار نیستند.
وی گفت: با توجه به اینکه 14 ماه از معوقات کارگران را پرداخت نکردند اما بیش از 150 نفر نیروهای نور چشمی آقایان را جذب کردند و حقوق آنها به موقع پرداخت می کنند.
یکی دیگر از کارگران با اشاره به اینکه طبق هماهنگی های به عمل آمده بین شورای تامین ، بانک ملت و بانک ملی برگزار شده بود 3 ونیم میلیارد برای پرداخت حقوق کارگران به شرکت وام پرداخت شده بود که فقط 2 و نیم میلیارد آن بین کارگران تقسیم شد از مابقی آن کسی باخبر نمی باشد.
وی با بیان اینکه مسئولان فقط خوب حرف می زنند افزود: مسئولان برای ما گریه می کنند و کنار کارفرماي ما عکس یادگاری می گیرند و هیچ کاری را برای کارگران انجام ندادند.
یکی دیگر از کارگران از نداشتن کرایه ماشین برخی کارگران اعتراض کرد گفت: برخی از کارگران بدلیل نداشتن کرایه نتوانستند در این تجمع شرکت کنند تا از حق خود دفاع کنند.
وی گفت: با توجه به اینکه فصل هندوانه در حال اتمام است برخی از کارگران قدرت خرید یک هندوانه برای فرزندان خود را ندارند اما کارفرماها زیر کولر ماشین خود برای ما دست تکان دهند و به ما می خندند.
این کارگر گفت: 4 ماه است که برای خرید نان جلوی نانوا گردن کج می کنم و نسیه نان به فرزندان خود می دهم .
وی گفت یکی از این کارگران بدلیل عدم توان پرداخت کرایه تاکسی و پول توجیبی فرزند خود را از دانشگاه بیرون آورده که فرزند وی به این دلیل دچار افسردگی شده است و ادامه داد: ما انسانیم و نیاز به زندگی کردن داریم و از مسئولان می خواهیم این حق را از ما نگیرند.
یکی ديگر از کارگران شرکت نساجی واحد طبرستان گفت: وقتی فقر از درب وارد شود ایمان از پنجره خارج می گردد ، با توجه به نزدیکی ماه مبارک رمضان نمی توان با نان نسیه و گوجه پلاسیده روزه گرفت.
وی اقساط معوقه بانک هاي خود را کمر شکن اعلام کردو گفت: با توجه به عدم دریافت حقوق این کارگران ، استاندار ترتیبی اتخاذ دهد تا بانک ها تا موعد پرداخت حقوق از حقوق ضامنین کسر نکنند
خبرگزاری هرانا - گزارشها حاکی از آن است که حکم اعدام عباس توکلی برازجانی، توسط دیوان عالی تایید شده است و بر همین اساس ممکن است که حکمِ وی به زودی به اجرا درآید.
حکم مرگ عباس توکلی برازجانی، زندانی ۳۸ سالهٔ محبوس در زندان رجایی شهر کرج در حالی از سوی دیوان عالی تایید شده که مسئولان این مهم را تاکنون به وی در زندان ابلاغ نکردهاند و تایید حکم تنها بصورت شفاهی به خانوادۀ وی اعلام شده است.
بنا به گزارش وبسایت فعالین حقوق بشر و دموکراسی، نامبرده که در حال حاضر در بند ۱ زندان رجایی شهر کرج به سر میبرد، در تیرماه ۱۳۸۷ به اتهام ضرب و شتم و قتل یکی از ماموران نیروی انتظامی و هم چنین حمل سلاح به همراه برادرش بازداشت شد.
امیر حسین توکلی برازجانی، برادر این زندانی، در مردادماه همان سال بر اثر شکنجههای شدید در بازداشتگاه آگاهی شاهپور تهران جان سپرد.
گفتنی ست که طی این مدت بسیاری دیگر از اعضای خانوادهٔ توکلی برازجانی نیز از سوی ماموران امنیتی بازداشت شدند.
نویسنده: سهیل چایچی دوشنبه ، ۲۷ تیر ۱۳۹۰؛ ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۱
About Iraj Mojgan Azar | سی سال پیش در 31 فروردین سال 1360، در تظاهراتی که در مقابل دانشگاه تهران و در اعتراض به بسته شدن دانشگاه ها در پی انقلاب فرهنگی برگزار شد، مزدوران جمهوری اسلامی برای ممانعت از شکل گرفتن تظاهرات اقدام به پرتاب نارنجک ساچمه ای به صف تظاهر کنندگان کردند. در این واقعه ایرج ترابی، آذر مهرعلیان و مژگان رضوانیان جان باختند و صدها تن از شرکت کنندگان در تطاهرات زخمی شدند. گرچه سرکوب و کشتار از همان ماه های اول پس از انقلاب 57 جزیی از سیاست جمهوری اسلامی شده بود اما در حقیقت این واقعه در سالگرد بسته شدن دانشگاه ها شروعی بود برای سالهای سرکوب و خفقان دهه شصت. این صفحه به مناسبت سی امین سالگرد جانباختن ایرج، آذر و مژگان باز شده است . |
---|
حاج سعید دادخواهان کاندید عضو سازمان پیکار و عضو تشکلات کارگری پیگار و مسئول سیاسی هسته های گارگری در غرب کشور پیکارگر جان باخته در راه آزادی طبقۀ کارگر سعید دادخواهان 64/06/04 پیکارگر رفیق حاج سعید دادخواهان کاندید عضو سازمان پیکار و عضو تشکلات کارگری پیگار در همدان بود و تا قبل از دستگیری مسئول سیاسی هسته های گارگری همدان بود درسال 60 سعید در کرمانشاه دستگیر شد وتوسط رژیم شناسی نشد وبعد از مدتی از زندان آزاد شد محل دستگیری بعدی أطلاع ندارم و وقتی که به دیدار پدرش رفتم و او گفت سعید زندان أفتاده ابتد در زندان أوین بود و بعد به زندان همدان منتقل شده ( البته رژیم درسا ل60 دانشگاه کشاورزی رادر همدان تبدیل به زندان کرده بود و تا سال63و64 زندان بود ) رفیق سعید تقریبن 2 سال انجا زیر بدترین شگنجه ها قرار گرفت همه 2 سال را در انفرادی بود رژیم مستراح های دانشگاه را تبدیل به انفرادی کرده بود و هیچ وقت ملاقتی با خانواده اش داده نه شد کسی از تاریخ دقیق کشته شدنش اطلاع ندارد و رژیم جسد را به خانوادش تحویل نداد در تاریخ 4 0/ 64/06 به خانوادهاش اطلاع دادن سعید را در گورستان دفن کردن هفته اول دوستان چپ سر قبر سعید رفته بودیم رژیم همه قبر ستان را پر سپاهی و بسیج و اطلاتی رژیم بود به خصوص پیش قبر سعید را جمع شده بودند و ما به ناچار سر قبر مادر دوست او نشستم که 2 قبر با هم فاصله داشتن و پدر سعید هم آنجا بود و ما شاهد آزار و اذیت او توسط مزدوران رژیم بودیم | |
ت | کارگری | گزارش | دانشجویی | حقوق بشر |
|