۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه
(تقی شهرام و تحلیل نقش و آینده سپاه پاسداران در سال 1358)
بی پایپوش میتوان از کویر گذشت؛
...بی ستاره هرگز
شاخههای مکندۀ هزارگانه
(تقی شهرام و تحلیل نقش و آینده سپاه پاسداران در سال 1358)
امروزه ارائۀ هیچ تحلیلی از وضعیت حاکم بر ایران بدون تحلیل ماهیت، نقش و جایگاه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران میسر نیست. سپاه در سال 1357 از به هم پیوستن گروههای شبهنظامی اسلامیست (و عمدتا گروههای تشکیلدهندۀ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) و به عنوان بازوی نظامی و سرکوبگر ضد انقلاب حاکم تشکیل شد و سریعا نقش خود را در وقایعی نظیر ترکمن صحرا (بهار 1358)، کردستان و خوزستان به نمایش گذاشت. سپاه در جریان جنگ ایران و عراق رشد گستردهای یافت و در سالهای پس از جنگ تدریجا به یک نهاد غولآسا و مافیایی در عرصههای گوناگون اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بدل شد. به گونهای که در سالهای اخیر و پس از روی کار آمدن محمود احمدینژاد، اکثر تحلیلگران با گرایشهای فکری و سیاسی گوناگون، حاکم اصلی کشور را سپاه میدانند.
انقلابی، مبارز و اندیشمند برجسته و گرانقدر کمونیست، رفیق جانباخته تقی شهرام، در تیر ماه 1358 به دست نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی بازداشت شد و در سوم مرداد 1359 به جوخه اعدام سپرده شد. اخیرا و به همت رفیق تراب حقشناس و سایت پیکار اندیشه بخشهایی از یادداشتهای ارزشمند و خواندنی این رفیق در زندانهای جمهوری اسلامی انتشار عمومی یافته است (تا زمان نگارش این سطور 5 بخش). وی در بخشی از یادداشتهای خود که در شرایط دشوار زندان و با وجود وضعیت نامناسب روحی و جسمی به نگارش درآمده است بر اساس دانستهها و تجربیات خود به تحلیل نقش سپاه پاسداران در ساختار حکومت و پیشبینی وضعیت آیندۀ آن میپردازد. نکتۀ جالب توجه اینجاست که این یادداشتها در تیر ماه 1358 یعنی تنها چند ماه پس از تأسیس سپاه پاسداران به نگارش آمده و نشاندهندۀ قدرت تحلیل و پیشبینی و تواناییهای این رفیق است.
رفیق شهرام، زمانی دست به ارائه چنین تحلیل دقیقی از سپاه پاسداران آن زمان و آیندۀ آن میزند که لیبرالهای آیندۀ ایران (مانند محسن سازگارا و اکبر گنجی) هنوز جزء بنیانگذاران و ایدئولوگهای این "ارتش مردمی" (تعبیر مورد علاقۀ محسن سازگارا) محسوب میشدند و سوسیال دموکراتها و چپهای "مدرن و دموکرات" آینده(توده-اکثریت و امثال فرخ نگهدار و مهدی فتاپور) هنوز یک سال و اندی وقت میخواستند تا تازه شعار "سپاه را به سلاحهای سنگین مجهز کنید!" را فریاد کنند. در اینجا فعلا سکوت میکنیم و خواننده را به مطالعۀ این نوشته و قضاوت در این زمینه دعوت مینماییم.
یادش گرامی باد.....
توضیحات آلترناتیو در کروشه آمده است.
برای آگاهی از نحوه شکلگیری سپاه پاسداران و سیر تکامل آن نگاه کنید به :
پارسا نیک جو، راه طی شدۀ سپاه از ابزار سرکوب سرمایه تا سرمایۀ انحصاری مسلح، نشریۀ الکترونیکی نگاه (www.negah1.com)، ش 24، صص 95-85
]این بخش از یادداشتهای رفیق شهرام پس از انتقال از زندان اوین به یکی از زندانهای مخفی سپاه پاسداران در تهران به نگارش درآمده است.[
... از نظر اخلاقى و خلوص ايدئولوژيك، اين دسته به هيچ وجه به پاى آن ردههاى پايين كه مثلا در اوين يا قصر نگهبانى مىدادند نمىرسند. فكر و ذكر اينها بسيار محدود به مسائل و منافع شخصى است و اين حتى در رفتار روزمرهشان با خودشان مثلاً دعوا بر سر سيگار كه يكى مال ديگرى را برداشته و يا اين كه مثلا فلان كس گوشتهاى غذا را خورده و همين طور [در رفتارشان] با من به خوبى نمايان است؛ در حالى كه آن جوانان بچهسالى كه در اوين و يا بعضاً در قصر ديدم واقعاً از صميم قلب و از جان گذشتگى به خاطر خدمت به انقلاب به اين دستگاه پيوسته بودند. گويا همه جا مقدّر اين است كه هر چه از پايين به بالا مىرويم به همان اندازه از خلوص و ايمان و فداكارى هم كمتر مىشود و بر منفعتطلبى و حسابگرى شخصى افزوده مىگردد.
در واقع با اين كه هنوز مدت كوتاهى از انقلاب نمىگذرد اما بخشهاى مهمى از ردههاى بالاى اين دستگاههاى جديد تا گردن در مناسبات بوروكراتيك و ايدئولوژى منفعتطلبانه و سوءاستفادهگرانه از قدرت كه بر دستگاههاى بوروكراتيك حاكم است، فرو رفتهاند. تصور من اين است كه به مرور و همزمان با غلتيدن كامل اين دستگاهها به مواضع ضددموكراتيك و تبديل قطعىشان به آلتهاى سركوب و خفقان، ردههاى پايينى و صديق آن، مأيوس و واخورده از آن جدا خواهند شد. و كارها بيشتر و بيشتر توسط همان قدرتطلبان سوءاستفادهگر قبضه شده و قشر ميانىیى كه از هم اكنون به هواى لفت و ليس و حقوق و مزايا به اين دستگاه پيوستهاند، عليرغم اين كه قبلاً داراى آلودگى مهمى نبودهاند، ناچار به ماندن در اين دستگاه و جذب و حل در هدفها و اقدامات ضدمردمىاش تن خواهند داد. نمونههاى دستۀ اول را من در بين نگهبانان سادۀ اوين ديدم و نمونههاى بارز دسته دوم را كه خواهناخواه قدم در راه فروش خود گذاردهاند، مىتوان در ميان دستۀ اخير -در اين خانۀ لعنتى- مشاهده كرد.
و اما اگر از بحث روى افراد و اجزاء صرف نظر كنيم، اين سؤال پيدا مىشود كه بالاخره اين سپاه پاسدار چه نيرویى است و داراى چه وظايف و چه تشكيلاتى است؟ چون همان طور كه حتما خواننده، تا اينجاى مطلب دستگيرش شده، اعضاى اين سپاه را در نقشهاى متفاوت، از اكيپ حمل و نقل زندانى، از نگهبان و پاسدار ساده زندان گرفته تا بازجوى دستگاه قضایى انقلاب و همينطور در نقش تفنگدار و نظامى حرفهاى در جريان برخوردهاى داخلى ديده است. بنابراين، اين سؤال كه ماهيت، هدفها و تشكيلات اين سپاه چيست و اعضا[يشان] هم اكنون به چه كارهايى مشغولند، از اهميت ويژهاى برخوردار است. همين طور روشنكردن مناسبات آن با ارتش و تفاوتى كه هم از نظر هدف و هم از نظر محتواى طبقاتى با ديگر نيروهاى مسلح كشور دارد بسيار قابل اهميت است. واضح است كه پرداختن به اين سؤالات و تشريح دقيق واقعيات در اينجا مخصوصا در موقعيت كنونى من و محدويتهاى حاد زندان امكانپذير نيست. تنها از روى اشارات كلى مىتوانم بگويم كه اگر در شرايط كنونى، ارتش فاقد يك همگونى در هدفهاى سياسى و لاجرم فاقد يك محتواى واحد طبقاتى است و اگر گرايشات گوناگون سياسى و طبقاتى در ارتش هم اكنون مشغول نبرد و مبارزۀ حاد مرگ و زندگى هستند -اخبار مربوط به اختلافات موجود بين فرماندهان، استعفاى فربد، انصراف رياحى از استعفا و ابقاى مجدد امير رحيمى، تشكيل دستههاى مسلح غير رسمى در بطن ارتش مثل سياهجامگان- همگى مؤيد اين مبارزه حاد مىباشند. در عوض، سپاه پاسداران يك تشكيلات همگون نظامى را تشكيل مىدهد كه دربست در اختيار بخش محدود و معينى از خردهبورژوازى، يعنى خردهبورژوازى متوسط و مرفه سنتى است.
اين سپاه در دست نمايندگان مذهبى و سياسى اين طبقه، عمدتا در دست آن بخش از روحانيتى قرار دارد كه امروز سرنخ بسيارى از مواضع مهم مملكتى را در دست دارند. ]در بحثهای امروز از سربازکردن همین شکاف صحبت میشودیعنی عدم تبعیت سپاهیهای امروزی از روحانیت.آ.[ به عبارت ديگر اگر سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى* را هستۀ سياسى و سازمانى اين طبقه و حزب جمهورى اسلامى را چارچوب سازمانى و سياسى تودهاى آن بدانيم، آنگاه سپاه پاسداران در كل عبارت خواهد بود از بازوى مسلح اين طبقه و روشن است كه چنين ارگانهايى كه هر يك به نوعى مستقيما منافع و ايدئولوژى و تشكيلات يك طبقه را منعكس مىسازند در بين خود داراى چه روابط ارگانيك و تنگاتنگى باشند. البته در بين رهبران و دستههاى گوناگون موجود در اين ارگانها رقابتهاى گاه شديدى وجود دارد اما اين رقابتها هنوز به هيچ وجه در شرايطى قرار ندارند كه منجر به گسيختگى در مقابل رقباى پرقدرتى بشوند كه از يك طرف و در سمت راست آن، دو بخش مذهبى و غير مذهبى بورژوازى ليبرال قرار دارد. يعنى بخش مذهبى آن كه عمدتا در حزب جمهورى خلق مسلمان متجلى مىگردد و بخش غير مذهبى آن كه در جبهه ملى، نهضت آزادى و بخشى از دولت متبلور شده است.
و از طرف ديگر، در سمت چپ آن، دمكراتها، شامل مجاهدين خلق، جبهۀ دموكراتيك، عناصر و سازمانهاى مترقى، نمايندۀ اقليتهاى ملى و كليۀ نيروهاى چپ قرار مىگيرند. با توصيف بسيار فشردۀ فوق فكر مىكنم موضع سياسى سپاه پاسداران و ماهيت طبقاتى هدفهاى آن حدودا روشن شده باشد. حالا مىرسم به نحوۀ سازماندهى اين سپاه و اين كه چگونه دستگاههاى حساس قضایى، نظامى، پليس و زندانهاى كشور به زير كنترل آنها و رؤساى آنها در سازمانهاى فوقالذكر درآمده است.
اولين بخش اين سپاه عبارت است از همان نيروى ضربت نظامى آن كه مخصوص مداخله در حوادث داخلى است و نقش كاملا واضح و روشن آن را تا كنون در حوادث گنبد، نقده، كردستان و اهواز ديدهايم. آن طور كه معروف است افرد اين بخش از سپاه توسط اعضاى يك سازمان ارتجاعى و مشكوك لبنانى بنام امل در نقاطى مانند على آباد قم تعليم داده مىشوند. گروه امل لبنان كه به اصطلاح از شيعيان لبنان تشكيل شده ظاهرا خود را حامى فلسطينىها و منافع شيعيان لبنان در مقابل اسرائيل مىداند، اما در عمل و تاكنون در توافق كامل با ارتجاع عرب و مخالف با منافع انقلابيون فلسطينى عمل نموده است. حتى در برخى محافل ...[گفته ميشود] كه [سازمان] سياى آمريكا در آن نفوذ دارد. ماهيت ارتجاعى اين گروه تنها از طرف محافل ترقىخواه چپ يا غيرمذهبى فلسطينى و ايرانى عنوان نمىشود، بلكه نيروهاى انقلابى مذهبى نيز اين موضوع را تأييد كردهاند. در نشريهاى كه به زبان فارسى از طرف يكى از انجمنهاى اسلامى اروپا چاپ شده، ماهيت وابسته و ارتجاعى اين گروه به شدت افشا شده بود. در رأس اين گروه از نظر سياسى فرد ايرانى الاصلى قرار دارد به نام دكتر [مصطفى] چمران، كه هفت هشت سال پيش از آمريكا به لبنان رفته و [در شكلگيرى اوليۀ اين گروه دست داشت]. رهبرى مذهبى و عاليۀ آن را هم موسى صدر به عهده داشت كه فعلا مفقود الاثر است. البته لازم به يادآورى است كه اين جناب دكتر چمران از ياران قديم و دوستان نزديك جناب [ابراهيم] يزدى نيز به شمار مىرود. بارى صحبت از نيروى ضربت نظامى سپاه بود. اين سپاه مجهز به بيسيم دوربرد، سلاح هاى نيمهسنگين، زرهپوش و هلىكوپتر است. اما [از] اين كه تعداد نفرات و كيفيت و كميت تجهيزاتش چگونه است اطلاعى در دست نيست. ولى از مجموعهء قضايا اين طور بر مىآيد كه هنوز فاقد قابليتهاى رزمى و مخصوصا فاقد سازماندهى منظم و منضبط مىباشد. نيروى رزمى آن را بيشتر و در واقع اساساً ايمان و شور آن عده از جوانانى تشكيل مىدهد كه فكر مىكنند دارند به انقلاب و مستضعفين خدمت مىكنند و در جنگ با زحمتكشان تركمن و اعراب رنجديدۀ جنوب و اكراد تحت ستم [تصورشان اين است كه اينان] دشمنان واقعى و دستنشاندگان اصلى امپرياليسم و استعمارند.
دومين بخش سپاه يك نيروى عمليات شهرى است مركب از اكيپهايى شبيه گروههاى ضربت ساواك، شامل يك فرمانده عمليات، يك معاون فرمانده و دو سرنشين. وظيفۀ اين گروههاى عملياتى معمولا رسيدگى به وقايع درونشهرى، دستگيرى عناصر مورد نظر، حمل و نقل زندانيان سياسى و خلاصه كارهايى است كه شايد در آينده بيشتر در انتظارشان باشد تا اكنون.
سومين بخش اداره و كنترل زندانهاى سياسى است. زندان قصر به اضافۀ زندان اوين تماما در يد قدرت سپاه پاسداران است. البته قسمتى از قصر را دارند تحويل دادگسترى مىدهند اما اوين بطور دربست در اختيار آنهاست. پرسنل ادارهكنندۀ اين زندانها بر دو دستهاند: دستۀ اول كه سمت رياست و سرپرستى و امور غيرحفاظتى زندان را دارند، معمولا جزء كادر مشخص سپاه نيستند. آنها عموماً عناصرى سياسى بوده و جزء سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى هستند. در حالى كه كادر حفاظتى زندانها از برو بچههاى تازه سال و جوان عضو سپاه تشكيل شده است. البته سرنگهبانها كه مسنتر هستند نيز از سپاه هستند. بين اين دو بخش هيچگونه تعارض يا اختلافى وجود ندارد چرا كه اساسا همگى در اصل متعلق به يك تشكيلات واحد بزرگتر هستند.
چهارمين بخش از سپاه پاسداران در قسمت دستگاه هاى قضایى انقلاب مستقر شدهاند. يعنى مستقيما خدمات جنبى و حاشيهاى مربوط به دادستانى و دادسراهاى انقلاب اسلامى را به عهده دارند. مانند پاسدارانى كه همين جا و در اين خانۀ مخفى سازمان داده شدهاند. جالب توجه اينجاست كه درست مانند ادارۀ زندانها ... [؟]، دادرسى انقلاب اسلامى نيز علاوه بر اعضاى سپاه پاسداران كه به اصطلاح نظامى هستند از عناصر سيويل وابسته به بخش سياسى سپاه يعنى همان هستۀ سياسى فوق الذكر در امر بازجويى و تشكيل پرونده و ساير كارهاى ادارى استفاده مىكنند! به عنوان مثال، يك كرد نقدهاى كه در جريان برخورد نظامى با سپاه پاسداران -بخش نظامى آن- به اسارت درآمده، توسط گروههاى عملياتى سپاه به زندانى منتقل مىشود كه نگهبانانش مستقيما از سپاه هستند و سرپرستانش از سازمان سياسى سپاه، يعنى مجاهدين انقلاب اسلامى و بعد در دادسرايى مورد بازجويى واقع مىشود كه بازجوها و كارمندان اداریش را باز هم اعضاى همان [بخش] سياسى تشكيل مىدهند. به اضافۀ اين كه به خاطر مصالح امنيتى معمولا يا متهم را چشم بسته بازجويى مىكنند و يا خودشان سرو صورت خود را مىپوشانند. سپس در دادگاهى محاكمه مىشود كه قضاتش از سران و وابستگان اصلى همان سازمان اصلى مادر يا هستۀ سياسى آن هستند و يا داراى ارتباطات درجه اول با سران و رهبران آن سازمانها هستند!! آنگاه توسط جوخه آتشى تيرباران مىگردد كه آرم سپاه پاسداران را بر بازوى خود دارند!!
نكتۀ جالب در اينجا هماهنگى و تصميمگيرى مشتركى است كه در بين مسؤولين اين ارگانهاى مختلف وجود دارد. به عنوان مثال تا پيش از اين، در رژيم گذشته ریيس زندان قصر كارى به اين موضوع نداشت كه مثلا پروندۀ اين متهم در دادستانى ارتش در چه مراحلى است و يا ساواك برايش چه گزارشى تهيه كرده؛ چرا كه صرف نظر از استقلال ادارى، هيچ رابطۀ منظم سياسى و تشكيلاتى، آنها را به هم متصل نمىكرد. اما اينجا درست به خاطر همين رابطه منظم سياسی-تشكيلاتى بين مسؤولين امور، مسؤولينى كه همۀ منابع اصلى قدرت را در باطن و در پشت پرده در دست گرفتهاند، همه چيز با اطلاع و مشورت و توجيه و برنامهريزى مشترك به اجرا در مىآيد. مقامات عاليۀ رسمى در مقابل همبستگى ارادۀ سازمانى آنها بازيچهاى بيش نيستند. در واقع اين مقامات عاليۀ قضایى و مملكتى، محمل و پوششى هستند براى انجام مقاصد و ارادۀ سازمانى آنها، براى انجام مقاصد و ارادۀ رهبرى سياسى سازمان آنها. حالا چه اين مقامات متوجه باشند كه به خاطر منافع خود حاضر به سازش و تسليم شدهاند و چه متوجه نباشند و با كودنى فكر كنند كه واقعاً آنها هستند كه تصميم مىگيرند. كسانى كه از نزديك با دستگاه حكومت تماس بگيرند، خواهند فهميد كه بسيارى از مقامات بسيار عالى واقعاً مانند موم در دست آنها هستند. حتى به نظر من شوراى انقلاب نيز عليرغم تمام قدرت و استقلالش از اين نفوذ كه البته ديگر پايگاه اصلى آن در خارج نبوده بلكه از داخل و ازطرف بخشى از آن بر بخشى ديگر اعمال مىشود بركنار نبوده و خواهناخواه در تصميماتش تمايل و خواست اين نيرو را در مركز توجهاتش قرار مىدهد.
در اينجا ممكن است گفته شود كه مثلا در دادسراى انقلاب اسلامى از قضات و كارمندان دادگسترى هم استفاده مىشود و بنابر اين همه چيز يكسره در دست يك گروه واحد قرار ندارد. من مى گويم بله، ولى استفادهاى كه از آنها مىشود در چارچوب آن هدفها و تصميماتى كه قبلاً گرفته شده مىباشد و از تخصص و اطلاع آن در مواردى استفاده مىگردد كه به هيچ وجه لطمهاى به تصميمات و اراده متخذۀ آنان وارد نيايد. به عنوان مثال اين غير ممكن است كه پروندۀ فردى مانند من يا يك زندانى سياسى ديگر از نيروهاى انقلابى به دست چنين بازپرسى داده شود. اين افراد كه تا كنون گويا سه چهار بار نيز كارها را زمين گذارده و بدليل دخالتهاى مكرر همان نيروها قصد خداحافظى داشتهاند، حداكثر مثلا در تهيۀ ادعانامه بلند بالا براى محاكمه علنى شيخ الاسلامزاده كه جرمش و كارش و... كاملا معلوم است شركت مىكنند. موضوعى كه از نظر گروههاى قدرتمند فوق الذكر اساسا مسئلهاى نبوده و هيچگونه حساسيتى در هيچ جاى مملكت نسبت به اين كار وجود ندارد.
بارى، مركز سياسى و فرماندهى سپاه در باغ مهران سلطنت آباد قرار دارد و از آنجاست كه تمام اين ارگانهاى مختلف هدايت مىگردند. همانطور كه در گذشته نيز ساواك از همينجا بود كه تمام عمليات و برنامههاى ضد خلقى و ضد انسانيش را رهبرى مىكرد. در اينجا بايد به يك نكتۀ مهم ديگر يعنى رابطۀ سپاه و كميتهها اشاره كرده، از آنجا به يك ارگان ديگر كه نه رسما ولى عملا در خدمت سپاه پاسداران است اشاره نمايم.
مىدانيم، كميتهها عبارت بودند از ابزار كنترل و حاكميت قشرهاى مختلف خردهبورژوازى مذهبى بر جامعه كه بلافاصله براى پركردن خلاء قدرت ناشى از پيروزى قيام به وجود آمدند. اين كميتهها همانطور كه از تركيب رهبرى آنها معلوم است به هيچ وجه از نظر گرايش سياسى و طبقاتى يكدست نيستند. واضح است كه بخش فوقالذكر نفوذ قابل ملاحظهاى در رهبرى تعدادى از كميتههاى تهران و شهرستانها دارد اما اين مسلم است كه كميتههايى در تهران و شهرستانها وجود دارند كه به هيچ وجه داراى توافق و تفاهم كامل با نيروى مسلط فوق نيستند. مانند كميتۀ منطقۀ -گويا ۹- كه تحت سرپرستى آقاى خسروشاهى است يا كميتههاى واقع در منطقه آذربايجان كه داراى دوگانگى و اختلافات بسيارى بين خود از يك طرف و بين بعضى از آنها و مردم از طرف ديگر هستند. اما به خوبى مىدانيم براى اعمال حاكميت همه جانبۀ يك گروه يا يك بخش از يك طبقه بر ديگر طبقات، آن هم وقتى كه با يك چنين روشها و شيوههاى خودكامه، غير دموكراتيك و توطئهگرانهاى همراه باشد، هيچ چارهاى نمىماند جز آن كه آخرين خلل و فرج موجود را به نفع قدرت خود پر نمايد. بنابر اين اگر نمىشود همۀ كميتهها را فعلا در يد اختيار گرفت، چارۀ ديگرى وجود دارد. اين چاره عبارت است از تأسيس يك گروه عملياتى ويژه براى ردگيرى، تعقيب و دستگيرى مخالفين سياسى!! مخالفين سياسى البته از ميان اپوزيسيون نه از ميان عناصر و بقاياى رژيم سابق. اين گروه عملياتى ويژه كه گاهى ”ويژهء چپ“ هم ناميده مىشود تنها در كميتۀ مركزى تشكيل شده و مستقيما از كميتۀ مركزى و در واقع از همان دستگاه نيرومند نظامى، سياسى و تشكيلاتى موصوف در فوق دستور گرفته و به آن وابسته است. درست به همين دليل است كه ساير كميتهها به هيچ وجه حق دخالت در امور مربوط به اپوزيسيون را ندارند و به مجرد پيش آمدن حادثهاى در اين زمينهها موظفند گروه ويژۀ عملياتى مستقر در كميتۀ مركزى را خبر كنند و آنها هستند كه فرد يا گروه مورد نظر را تحويل گرفته، بازجويى مىكنند و در صورت لزوم تحويل دوستانشان در زندانهاى سپاه پاسداران داده تا پروندهاش به نزد رفقاى ديگرشان كه به بازجويى در دادسراهاى انقلاب مشغول هستند فرستاده شود و سپس بعد از تكميل پرونده، رؤسا و رهبران سياسى و سازمانىشان، آنها را در دادگاههاى انقلاب محاكمه نمايند!! اين است طرز ادارۀ كنونى اين دستگاهها.
نكتۀ جالب توجه اين است كه شما در تمام اين مراحل يا چشمتان بسته است و يا با افرادى كه سرو صورتشان پوشيده شده روبرو هستيد. افرادى كه همه همديگر را با اسم كوچك خطاب مىكنند و ظاهراً بسيارى از آنها با آن كه در مواضع و مسؤوليتهاى بسيار مختلف و دور از هم قرار دارند يكديگر را مىشناسند. مثلا كافى است پيش بازجويتان بگوييد كه مرا با فردى به نام عبدالله از انفرادى قصر به اوين منتقل كردند تا او بلافاصله عبدالله را بشناسد و يا همين طور به يكى از اين كاركنان قضائى سپاه مانند افراد اين خانه، نام كوچك و احيانا هیأت ظاهرى فلان مسؤول زندان اوين را بگوييد تا او را به خاطر آورد و بشناسد. در تلفنهايى كه از مراكز مختلف و به افراد و مقامات گوناگون زده مى شود عموماً از افراد يا اسامى كوچك آنها نام برده مىشود، درست به مثابه يك خانواده يا فاميل بزرگ كه همه يكديگر را با اسامى كوچك صدا مىكنند و هيچگاه هم اشتباهى پيش نمىآيد. اين جا نيز رابطهها آنقدر نزديك است كه مشاغل و پستها هر چند دور از هم و غيرمرتبط باشند، افراد شاغل آن براى مسئولين ديگر به خوبى شناخته شده هستند. دستگيرى خود من نمونه بسيار خوبى است از عملكرد اين گروه ويژۀ چپ در كميته مركزى... به عبارت ديگر كميتهها به مرور تا سطح يك كلانترى تنزل داده مىشوند ]مانند وضعیت کنونی نیرویانتظامی که مهار آن کاملا در دست سپاه قرار دارد[ و در عوض، سپاه پاسداران علاوه بر يك نيروى كماندويى ضربت، نقش ساواك به اضافه دادگاههاى نظامى سابق را روز به روز بيشتر بر عهده مىگيرد ]در آن مقطع هنوز وزارت اطلاعات تاسیس نشده بود[. بدين ترتيب نيروى مخوفى كه به تنهايى تمام ابزارآلات و ارگانهاى سركوب و اختناق را چه نظامى، چه پليسى، چه قضایى و بالاخره چه سياسى و تشكيلاتى در خود گرد آورده است ]و در دورۀ ما و از همه مهمتر اقتصادی[، اينك در حال رشد و نمو و گسترانيدن شاخههاى مكندۀ هزارگانهاش بر تمام اعضا و جوارح جامعه است.
توضیحات:
جالب اینجاست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بعدها نقش تاثیرگذار و کلیدییی در جریان موسوم به اصلاحات در دهه 1370 ایفا نمود. در اینجا بخشی از مطلبی که در یکی از سایتهای رژیم در خصوص این سازمان و گروههای تشکیلدهندۀ آن آورده شده است (سایت فردانیوز، 13 مهر 1387) را نقل میکنیم. نگاهی به اسامی اعضای این گروهها در سالهای پیش از انقلاب 1357 گویای میزان نفوذ آنها در سالهای بعدی است:
سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در سالهاي نخست پس از پيروزي انقلاب و نيز در سالهاي دهه1370 نقش موثر و فعالي در عرصه سياسي كشور داشت.
اگرچه اعضاي سازمان تقريبا در اكثر مراكز تصميمگيري و اجرايي جبهه موسوم به دوم خرداد حضور دارند، فعلا مشي سياسي و فكري را به عنوان شيوه عملي خود اعلام كردهاند اما در حقيقت سنگ بناي ايجاد سازمان، ائتلاف 7 گروه بود كه پيش از انقلاب اسلامي مشي مبارزاتي مسلحانه داشتند و چند عمليات موفق آنها عليه رژيم پهلوي، موجب شهرت و شناخته شدن در عرصه مبارزات پيش از انقلاب شده بود.
1. منصورون : خرمشهر، دزفول و اهواز شهرهايي بودند كه از سال 1349 شاهد حضور و فعاليت چند هسته مبارزاتي بود. پس از بروز انحراف در سازمان مجاهدين خلق در سال 1354، اين هستهها با هم متحد شده و گروه منصورون را تشكيل دادند. غلامحسين صفاتيدزفولي نقش محوري و كليدي در این گروه داشت. در منصورون و نيز گروه امت واحده، برخلاف ساير گروهها كه بيشتر فعاليت سياسي داشتند، مشي مسلحانه و عملياتي بر ديگر فعاليتها غالب بود. از ديگر افراد موثر در اين گروه نيز ميتوان به محسن رضايي، محمدباقر ذوالقدر و علي شمخاني اشاره كرد.
2. امت واحده: اين گروه توسط بهزاد نبوي، بنيان گذاشته شد. نبوي خود روزي از كادرهاي ارشد سازمان مجاهدين خلق بود كه پس از اعلام تغيير ايدئولوژي سازمان، ارتباط خود را با مجاهدين خلق قطع و يكسال بعد يعني در سال 1355، سازمان مسلح جديدي را بنا نهاد كه بعدها امت واحده نام گرفت. محمد سلامتي، پرويز قدياني، صادق نوروزي، علي شجاعيزند، محسن مخملباف، محسن آرمین، هاشم آقاجری و فريدون وردينژاد از جمله اعضاي شناخته شده اين گروه هستند.
3. موحــــدين : ارتباط با روحانيون مبارزي چون آيتالله خامنهاي و حجتالاسلام شهيد هاشمينژاد، حسين علمالهدي كه دانشجوي رشته تاريخ دانشكده ادبيات و علوم اسلامي دانشگاه مشهد بود را ترغيب كرد تا پس از بازگشت به اهواز به كمك برخي ديگر از دوستانش گروه موحدين را شكل دهد. اعدام انقلابي پلگريم مستشار آمريكايي از جمله اقدامات برجسته اين گروه بود.
4. فلاح : نام محمد منتظرقائم هرچند در سالروز حادثه طبس بيشتر شنيده ميشود، اما او از جمله بنيانگذاران گروه فلاح است كه به همراه حسن منتظرقائم و مرتضي الويري اين گروه را تاسيس كرد.
5. بدر: اين گروه هم پيش از انقلاب اسلامي و با نقشآفريني حسين فدايي و همراهي علي عسكري، حسن اسلامي و طاهرنژاد، فدايي و اخوت تشكيل شد.
6. صف: نقش محوري در شكلگيري گروه توحيدي صف نيز برعهده شهيد محمد بروجردي و همراهي سلمان صفوي، اكبر براتي، حسين صادقي و محمد عطريانفر بود. اين گروه كه در تهران و اصفهان فعاليت ميكرد، عمدتا با شهيد محمدمنتظري مرتبط بودند.
7. فلق: گروهي از دانشجويان مبارز مقيم آمريكا با همت مصطفي تاجزاده و حسن واعظي گروه توحيدي فلق را پيگيري و اجرا كردند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر